ادامه راه خون شهدای کازرون
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
تبلیغات
شهدای کازرون
ارتباط با مدیر
نام :
ایمیل:
موضوع:
پیغام :
نویسندگان وبگاه
آرشیو مطالب
دیگر امکانات

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 27
بازدید ماه : 278
بازدید کل : 76177
تعداد مطالب : 219
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1

ابزار های وب مذهبی رایگان شهدای کازرون


ابزار مذهبی وبلاگ شهدای کازرون
شهدای کازرون مرجع قالب های مذهبی رایگان توضیح توضیح توضیح توضیح
محل تبلیغات شما
دست علی را که دیدم کپ کردم
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در یک شنبه 13 مرداد 1392 |

چند قدمی نرفت جلو که ما دیدیم خاکی بلند شد و هوا سیاه شد، بعد هم موحد از بین خاک و خاکستر آمد جلو، در حالی که دستش قطع شد و همین طور از عصب‌ها و استخوان‌هایش دارد خون می‌آید.

خبرگزاری فارس: دست علی را که دیدم کپ کردم

شهید علی رضا موحد دانش علی رغم شجاعت ها و دلاورمردی‌هایش جزو فرماندهان شهیدی است که نامش در جامعه مهجور مانده و کمتر کسی‌نام او را شنیده است. ایشان در مقطعی فرماندهی لشکر 10 السید‌الشهدا را بر عهده گرفت اما به دلایل اختلافاتی که پیش آمد از این سمت استعفا داد و سرانجام به عنوان یک بسیجی ساده در منطقه حاج عمران به تاریخ 13 مرداد 1362 مزد خوییش را از خدایش گرفت و تا ابد عند ربهم یرزقون شد. 

شهدای کازرون

برچسب‌ها: دست علی را که دیدم کپ کردم, شهیدعلی موحددانش, لشکر10سیدالشهدا, بسیجی,
یک بسیجی از شرکت در عملیات منصرف شد!
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در یک شنبه 21 خرداد 1391 |

یک روز گفتند شعبان زینلی، قائم مقام لشکر به مقر می‌آیند. دیدم فرصت از این بهتر پیدا نمی‌شود. با عزمی راسخ دوستانم را نیز با خود همراه کردم و نزد زینلی رفتیم. از ابتدا با تندی و اعتراض حرف را شروع کردیم.

خبرگزاری فارس: وقتی یک بسیجی از شرکت در عملیات منصرف می‌شود

اولین باری که به جبهه اعزام شدم قبل از عملیات بدر بود. برای اعزام هفت خوان رستم را طی کردم. چون علاوه بر سن کم، جثه کوچکم نیز باعث می‌شد کمی سنم از دور جلب توجه کند. به هر حال به جبهه رفتم و از اینکه در گردان پیاده سازماندهی شده بودم خیلی خرسند و راضی بودم. چون می‌توانستم پا به پای شیر مردان در عملیات شرکت کنم.

این خوشحالی دوامی نداشت چون با شروع آموزش آبی -خاکی، من و چند نفر دیگر هم سن و سالم را جدا کرده به مقر پشتیبانی بردند. از اینکه از عملیات باز مانده و به قول بچه‌ها مجبور بودیم نخود و لوبیا پاک کنیم، خیلی ناراحت بودم.

یک روز گفتند شعبان زینلی، قائم مقام لشکر به مقر می‌آیند. دیدم فرصت از این بهتر پیدا نمی‌شود. با عزمی راسخ دوستانم را نیز با خود همراه کردم و نزد زینلی رفتیم. از ابتدا با تندی و اعتراض حرف را شروع کردیم. چون می‌دانستیم اگر کوتاه بیایم کلاهمان پس معرکه است و نمی‌توانیم در عملیاتی حضور داشته باشیم.

بعد از آن زینلی شروع کرد، خیلی صمیمی، گوی سال‌ها بود ما را می‌شناخت، از عملیات گفت، وظیفه هر واحد و تک تک افراد را گوشزد کرد و بعد از آن اهمیت کارما را در پشتیبانی یادآوری کرد و گفت چقدر حضور ما در آنجا مهم است و در طول عملیات چه کمکی می‌توانیم به رزمندگان بکنیم.

قبل از ملاقات با زینلی فکر می‌کردیم هیچ توجیهی نمی‌تواند منصرفمان کند ولی آنقدر منطقی و با خلوص صحبت کرد که فکر کردیم اصلا اگر ما نباشیم ممکن است عملیات ...

البته او قول داد در عملیات بعدی حتما ما جزء گردان پیاده باشیم.

شهدای کازرون

برچسب‌ها: بسیجی, عملیات, بدر, ادامهراه, خون, شهدای, کازرون, منتظر,
لینک دوستان ما
» وب سایت دینی باشگاه صاحب الزمان
» شهداشرمنده ایم
» عنوان لینک

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان راه خون شهدای کازرون و آدرس shk.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





درباره وبگاه

به وبلاگ ادامه راه خون شهدای کازرون خوش آمدید
موضوعات وبگاه
برچسب ها
طراح قالب
شهدای کازرون
.: طراحی و کدنویسی قالب : شهدای کازرون :.
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد.کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...