ادامه راه خون شهدای کازرون
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
تبلیغات
شهدای کازرون
ارتباط با مدیر
نام :
ایمیل:
موضوع:
پیغام :
نویسندگان وبگاه
آرشیو مطالب
دیگر امکانات

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 43
بازدید دیروز : 45
بازدید هفته : 109
بازدید ماه : 143
بازدید کل : 88410
تعداد مطالب : 219
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1

ابزار های وب مذهبی رایگان شهدای کازرون


ابزار مذهبی وبلاگ شهدای کازرون
شهدای کازرون مرجع قالب های مذهبی رایگان توضیح توضیح توضیح توضیح
محل تبلیغات شما
اس ام اس شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در چهار شنبه 30 فروردين 1391 |

 


اس ام اس شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها

 


حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود

خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود

ای که بستی راه را در کوچه ها بر فاطمه

گردنت را می شکست آنجا اگر عباس بود

.  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

در حریم فاطمیه مرغ دل پر میزند

ناله از مظلومی زهرای اطهر میزند

السلام علیک یا فاطمة الزهرا . . .

.  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

جاهلان خیال بافتند / فرق شیعه را شکافتند

زخم شیعه را نمک زدند / قفل بر در فدک زدند

تاب دیدنت نداشتند / داغ بر دلت گذاشتند

تیر و قلب عاشق آه آه / سیلی و شقایق آه آه

.  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

حضرت فاطمه(س)  :

خداوند امر به معروف را برای اصلاح مردم قرار داد

شهادت زهرای اطهر تسلیت باد . . .

.  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ای بتول پاک السلام / قلب چاک چاک السلام

حاصل جوانی علی / ماه ارغوانی علی

لحظه ای درنگ کن بمان / وقت ناتوانی علی

بی تو سر بلند میکنند / دشمنان جانی علی

بی تو سجده میکند به خاک / روح آسمانی علی

.  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

شهدای کازرون

برچسب‌ها: حضرت فاطمه, زهرا, شهادت, منتظر, شهدای, کازرون,
خوشحالی پدر از درجه سر لشکری
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در شنبه 26 فروردين 1391 |

خوشحالي پدر از درجه سرلشگري

مريم صياد شيرازي روايت مي كند: وقتي روز عيد غدير مقام معظم رهبري درجه سرلشكري را به پدرم اعطا كردند، به پدر گفتيم «راستش را بگوييد خيلي خوشحاليد درجه سرلشكري گرفتيد؟» اما جوابي نداد، طفره مي رفت و شوخي مي كرد. خيلي كه اصرار كرديم گفت «بله، خيلي خوشحالم ولي خدا شاهد است، خوشحالي من به خاطر اين درجه نيست... .

به گزارش فارس ، سيزده سال از عبور علي صيادشيرازي از دروازه آسمان مي گذرد؛ اويي كه جا نمانده بود از شهدا، با آنها زندگي مي كرد و كمي بيشتر در ميان ما مانده بود تا خوب زندگي كردن را به ما بياموزد. منافقي در لباس خدمتگزار در حوالي خانه اش در كمين نشسته بود تا اين پرستو را شكار كند؛ اما او هم نتوانست صياد را صيد كند و فقط با چند گلوله او را به آرزويش رساند. در يادكردي از صياد دلها، خاطره اي از مريم صياد شيرازي فرزند شهيد را كه در گفت و گوي فارس با امير سرتيپ دوم خلبان غلامحسين دربندي عنوان شده است،مرور مي كنيم تا روزنه درخشنده اي باشد براي تاريكي هايمان.

*چرا بابا از درجه سرلشكري خوشحال بود

مريم، فرزند شهيد صياد شيرازي روايت مي كند: «روز عيد غدير پدرم درجه سرلشكري اش را از دستان حضرت آقا گرفتند. وقتي به منزل رسيدند، دورش را گرفتيم و گفتيم «بابا بايد سور بدي». گفت «يك چلوكباب مهمان من تا شما برنج رو درست كنيد، من هم الان مي آيم». وقتي رفت و برگشت ديدم در يك دستش چلوكباب و در دست ديگرش يك گلدان بزرگ است.

تعجب كرديم و گفتيم بابا «اين چيه؟!» گفت «اين درجه اي كه مقام معظم رهبري به من دادند در حقيقت نتيجه زحمات مادر شماست. اين گلدان را گرفتم تا اين جوري از مادر شما تجليل كنم» به پدر گفتيم «راستش را بگوييد خيلي خوشحاليد درجه سرلشكري گرفتيد؟» جوابي نمي داد، طفره مي رفت و شوخي مي كرد.

خيلي كه اصرار كرديم گفت «آره، خيلي خوشحالم ولي خدا شاهد است، خوشحالي من به خاطر اين درجه نيست، براي من درجه سرهنگي، سرتيپي و سرلشكري و سپهبدي هيچ تفاوتي ندارد، خوشحالي من به اين خاطر است كه مقام معظم رهبري به نيابت از امام عصر(عج) از عملكرد من راضي هستند و اين درجه را به من دادند. خوشحالي من به خاطر رضايت ايشان است و نه چيز ديگري است».

شهدای کازرون

برچسب‌ها: خوشحالی پدر از درجه سر لشکری, ادامه راه خون, شهدای, منتظر, کازرون,
نامه فرزند یک شهید به همه ما
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در پنج شنبه 24 فروردين 1391 |

سلام.

اصلش و بخواید من اصلا بلد نیستم بنویسم اما وقتی درد ودلهای یکی ازفرزندان شهدا رو خوندم دل وزدم به دریا. منم یه فرزند شهیدم. بادوازده سال سابقه دروزارت دفاع. البته بصورت قراردادی.

  2سال پیش بعد از اسرار چندتا از فرزندان شهیدرفتیم وزارت دفاع. باکلی زوق وشوق کت وشلوار پوشیده والبته بااین باور که چشم وچراغ مملکتیم. بگذریم. با هر مصیبتی بود خودمون ورسوندیم. راهمون که ندادند هیچ باکلی تحقیراز محوطه وزارت بیرونمون کردن.

2تاازبچه هابایه برچسب حقوقی دیگه خودشون ورسوندن دفترمعاونت منابع انسانی ورفتن پیش جناب اقای سردارس .باکلی احساس پیروزی ازاین عملیات راهبردی تمام بخشنامه هاومصوبات مجلس ودولت اززمان دولت لعیمه...؟...تادولت کریمه...؟... روگذاشتن روی میزایشون.

بااعتمادبنفس کامل واطمینان به پیروزی.بعدازصحبت های مقدماتی که معمولامسؤلان دراین مواقع درموردخانواده شهداءمیزننددرجواب روکردن اینهمه کاغذگفتندکه مامستقل عمل میکنیم.اگرصلاح بدونیم اقدامات لازم وبعمل میاریم. باور کنید موضوعی که من و واداربه نوشتن کرداین نیست. شاید دلیلش بیرون اوردن کسایی که این متن و دارن میخونندیا میشنوند .

لابدمیپرسیدازکجا. ازخیلی جاها.

مثلا توهم به حراج رفتن مملکت توسط خانواده شهدا.مثلاسهمیه دانشگاه.مثلاامتیازات زمین وماشین ووامهای بلاعوض.ومثل های فراوان دیگه.قصه هایی که ازگوشه وکنارمیشنویم.البته انکارش نمیکنیم.هستنددوستانی که ازهرنام وبرچسبی استفاده های لازم ومیکنند.اوایلش دلمون بدرد میومد.امابعدمدتی خودمون هم داشت باورمون میشد.ولی هرچی توزندگی خودمون ومادربزرگامون که همه چیزشون وداده بودن ویه قاب عکس گرفته بودن دقت میکردیم چیزی نمیدیدیم.

یادم یه روزازمامانم که فقط23سالش بود زندگیش راه پرپیچ وخم وخطرناک تنهایی روپیش گرفته بود ماجرای این حرفها روپرسیدم. اماساکت بالبخندتلخ فقط نگاهم کرد.خودش میدونست یه روزمیفهمم.خواهرکوچیکم وقتی دبیرستان نمونه قبول شدهمکلاسیهاش بهش گفته بدون خوشبحالتون همه کاراتون وبنیادشهیدمیکنه.خواهرم هم فقط خندیده بودوالبته یواشکی یخورده اشک که چیزمهمی نیست.خوبه بدونیدنفردوم کارشناسی ارشددانشگاه علامه شد.اون یکی خواهرم هم باضریب هوشی159ترجیح دادازدواج کنه. جنبش کمترازماهابود .

 منم وقتی رفتم سرکارتاچندسال نذاشتم بفهمندفرزندشهیدم . حالاچه جوری لورفتیم بماند. بعدازاون حرف سردار چندباری زنگ زدم دفتر ریاست جمهوری. اماتلفنم وقطع کردن.حالاهم که بعدازیازده سال نشتم حسابی درس خوندم ومدیریت دانشگاه علامه قبول شدم دارم شبهامیرم سرکارتابه دانشگاهم برسم.ناگفته نمونه ماموریت تحصیلی بهم دادن اماتحمل نگاه سنگینشون و نداشتم.زیادسرتون ودردنمیارم.میدونم گوشتون ازاین حرفهای خسته کننده پره.فقط میخواستم یاداستادمون کنم که درجواب پرسش دخترخانم همکلاسیم ازعلت اینهمه خدمات مختلف به خانواده شهدا گفتند"کشورهای سکولارمثل المان برای نوادگان بازمانده های جنگشون هنوزامتیازات ویژه درنظرمیگیرندتااگه یه روزی دوباره جنگ شدمردمشون انگیزه رفتن ودفاع کردن وداشته باشند"

حالامنم خطاب به مسؤلین برای ختم کلامم میگم:اقای رییس جمهور وکلای گرانقدرمسؤولین عزیزهمشهریان گرام همکاران مهربان همه ایرانیان من به نمایندگی همه خانواده شهداازشماتشکرمیکنم وقسم میخورم که ازبابت مملکتتون خیالتون جمع.اگه حکومتمون هم اسلامی نبود ماکه مسلمونیم.اگردوباره خدایی نخواسته جنگی شدباهمه وجودمون ازش دفاع میکنیم.اگه توی دل پدرانمون ذره ای هم اطمینان ازاینده خانواده هاشون بودقول میدیم این اطمینانم نداشته باشیم.بااخلاص کامل وبی هیچ چشم داشتی ارزشمندترین هدیه خداوندوبراه اسلام وایران اسلامی خرج کنیم.

ولی شماهم قول بدیدبعدازمابلایی که سرما ها اوردیدسرخانواده هامون نیارید. نه سهمیه نه استخدام ونه هیچ . فقط بزاریدزندگی عادیشون وادامه بدن.باباهمون وعده خداکه فرمودجانشین شهیدتوخانوادش هست براشون کافیه.بخداشونه هامون تحمل نردبان ترقی شدن وداره امادلامون دیگه طاقت حرفهای سنگین ونداره.یار راهمون نمیخواد بشید.لااقل سنگ جلوی راهمون نشید.میدونیم نیتتون خیره اماجان امام بس کنیداین خیرات فراوان و.یاعلی
منبع:بولتن نیوز

شهدای کازرون

برچسب‌ها: نامه فرزند یک شهید به همه ما, ادامه راه خون شهدا, منتظر, شهدای, کازرون,
سردار شهید جلال نوبهار جانشین فرمانده گردان ثارالله لشکر33 المهدی
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در چهار شنبه 23 فروردين 1391 |

آپلود سنتر عکس رایگان
 
سردار شهید جلال نوبهار جانشین فرمانده گردان ثارالله لشکر 33 المهدی

زندگینامه سردار شهید جلال نوبهار

شهید جلال نوبهار فرزند سقای پیر میدان جنگ در هشت سال دفاع مقدس حاج برات نوبهار معروف به عمو برات در سال 1338 در خانواده ای مذهبی در شهر کازرون دیده به جهان گشود.

همزمان با اوجگیری شعله های انقلاب شهید که از قبل خود را آماده کرده بود به امواج خروشان مردم پیوست و به حق از معدود افرادی در سطح شهر بود که سهم مؤثری در پیشبرد انقلاب در این شهرستان داشت همزمان با شروع اعتصابات فعالیتهای انقلابی خویش را با پخش اعلامیه و نوارهای امام ترتیب دادن جلسات، تدارک و کمک به انقلابیون و شرکت در راهپیمائی ها دو چندان نمود.

او به هنرهای نمایشی و سینما علاقۀ شدید داشت و این علاقه باعث شد تا همگام با هنرمندان شهر نمایشهای متنوعی را به روی صحنه آورد نمایشهایی همچون فریاد برزخ، خون سبز، آن شصت نفر آن شصت هزار، قلعه، زلزله و .... که خود شهید در نوشتن نمایشنامه و شخصیتهای مؤثر و اول نقش مهمی داشت. آنها از طریق درآمد حاصل از سینما مخفیانه خانه های افراد محروم شهر را شناسایی و بازسازی و تعمیر می نمودند. جلال شیدای امام بود و بر صراط مستقیم امام حرکت می کرد در مسائل سیاسی و اجتماعی بسیار ظریف و دقیق که با فرقان ولایت همواره با تیزبینی خاصی در کشاکش جریانات تاریخ انقلاب حق را از باطل تمیز می داد و حرکت می کرد. جلال سالک طریق الی الله بود و راه خدا در میان مردم طی می کرد و همان بعد که پس از امتحانات سخت و مرارتهای بیشمار سربلند از بوتۀ آزمایش کشتی وجود خویش را به ساحل عند ربهم رساند آری هر چه از تاریخ جنگ می گذشت جلال بی تاب تر می شد تا اینکه بر شهادت بهترین دوستانش به نظاره نشسته بود و در حسرت رسیدن به آنها می سوخت او که اینک پس از تجربیات فراوان مسئولیت جانشینی گردان خط شکن ثارالله را عهده دار بود شجاعانه (خالصانه) کشتی- شکنان فجر آفرین را در امواج طوفانی عملیات به ساحل پیروزی هدایت می کرد تا به ثمره آن کم کم می رفت مرد یک عمر تلاش و مجاهده در راه حق را دریافت نماید.

سرانجام در تاریخ 18/1/66 در عملیات کربلای هشت در حالیکه از اعماق قلبش نام مقدس جلال خداوند را فریاد می کرد سر پر سودایش را به تیر خصم سپرد و عقاب تیز پرواز، روحش به ملکوت اعلی پر کشید.

وصیت نامه سردار شهید جلال نوبهار

حقیر با آگاهی تمام و ایمانی راسخ به وحدانیّت خداوند متعال اعتراف می کند و شهادت می دهم که محمد مصطفی (ص) فرستاده اوست؛ همچنین اعتراف می کنم راهی را که انتخاب نموده ام از روی فهم و شعور و معرفت خویش بوده و این راه را به عنوان یک تکلیف اسلامی پیوسته بر دوش خود احساس می نمودم؛ اکنون که خداوند به من توفیق عطا فرموده و در این مسیر قرار گرفته ام از خدا می خواهم نصرت و یاریم دهد تا با قدرت هر چه تمام در مقابل دشمنان دینم ستیز کنم و آنگاه خداوند اگر لایق بداند خونم را آنچنان مظلوم وار بریزد که فردا در مقابل بانوی بزرگ اسلام، حضرت فاطمه زهرا (س) مادر حسین (ع)، مادر زینب کبری (س) رو سیاه نباشیم.

خدایا! خود شاهدی که همیشه آرزو داشتم در بستر و در ذلت جان ندهم، بلکه همواره از تو تمنّا داشتم که جانم و خونم را که متعلق به خودت بود، در راه خودت فدا سازم؛ اگر در این مدت عمر نتوانستم رسالتی را که بر دوشم نهاده بودی پاسداری نمایم مرا ببخش.

پروردگارا! اعتراف می کنم که نتوانستم بنده خوبی برایت باشم.

پروردگارا! عنایتی کن تا بتوانم جبران گذشته را بنمایم هر چند اکنون که به درگاهت خواهم آمد چیزی ندارم، هر چه بود و هر چه هست از آن توست.

خدایا! مرا ببخش و مرگم را شهادت در راه خودت قرار بده.

شهدای کازرون

برچسب‌ها: سردار شهید جلال نوبهار جانشین فرمانده گردان ثارالله لشکر33 المهدی, ادامه راه خون شهدای, کازرون, منتظر,
همسر جانباز اعصاب و روان از زندگی خانواده اش در گاراژ می گوید
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در یک شنبه 20 فروردين 1391 |

روزهای پایانی سال 83 یادتان هست؟ خیلی از خانواده ها چگونه در تلاش بودند تا زودتر و قبل از تحویل سال ظاهر خانه و وسایل زندگیشان را تغییر دهند و نو کنند. هرکس به فراخوردرآمدش چیزی می خرید. لباس نو، کفش نو، مبلمان و پرده نو، فرش نو و...حتی خانه و ماشین جدید. در حالیکه همین نزدیکی های ما خانواده هایی هستند که یادشان نمی آید آخرین بار کی برای خودشان یا بچه هایشان حتی کفش خریده اند چه رسد به مبلمان و پرده وغیره.

نه اشتباه نکنید . صحبت از تقسیم شادی‌ها نیست . صحبت از خانواده‌های نیازمند نیست . صحبت از کسانی است که در نهایت تنگدستی در اوج بی‌نیازی از ما و شما هستند . صحبت از کسانی است که ما در بالاترین درجه بی‌نیازی ، نیازمندشان هستیم . صحبت از نیاز آنها نیست . صحبت از یادآوری نیاز ما به آنهاست برای زنده نگه داشتن مردی و مردانگی ، انسان و انسانیت و برای حفظ غرور و سربلندی و اقتدارمان .

آیا فکر کرده ایم این آرامش و راحتی و شور بهاری را مدیون به خزان نشستن جوانی چه کسانی هستیم؟ کسانی که در اوج جوانی و شادابی برای آسایش و امنیت این کشور و به امید تحقق مدینه‌ای فاضله به مرزهای ایران و به مناطقی پر از ترکش و خمپاره وآتش و گلوله رفتند و نگذاشتند شادی ما و فرزندانمان تبدیل به غم و اندوه شود. کافی است کمی نگاهمان را عوض کنیم و کمی بیاندیشیم، آنوقت در گوشه گوشه این شهر و این کشور مردانی را می بینیم جامانده از کاروان عشاق که زخم‌های بسیاری چه روحی و چه جسمی به یادگار از آن دوران به همراه دارند.

این یادگارهایی که باعث غرور و افتخار است بعضی اوقات سوهان جسم و روح آنان و همسر و فرزندانشان می شود که هر روز و همیشه آن را می بینند وحس می کنند. درد دوری از دوستان و یاران از طرفی و فراموشی ارزشها ، برخوردهای توهین آمیز هر روز آنان را منزوی تر و افسرده تر می کند. کسانی که با عزت نفس ، کمتر به دنبال حق و حقوق خود می روند و به امید فردایی بهتر خانواده شان را به صبر و ایمان دعوت می کنند.

«خانواده» ! این لفظ همانطور که بارها از زبان مسئولین بنیاد شهید و امور ایثارگران شنیده‌ایم مفهومی وسیع‌تر نیز دارد ؛ «خانواده بزرگ جانبازان و ایثارگران» . خانواده‌ای که این روزها وضعیت برخی از اعضای آن را در گزارش‌های خبرگزاری مهر می‌بینید . ای کاش کسی هم به فکر خانه‌تکانی این خانواده بود .

متن زیر قسمت اول گفتگوی خبرنگار گروه دفاع مقدس خبرگزاری مهر با همسر جانباز سید هاشم حسینی است که با همسر و دو دخترش درگاراژ آب رسانی اسلامشهر زندگی می کنند.وقتی در مقابل گاراژ قرار گرفتیم باورمان نمی شد که یک جانباز آن هم جانباز از کار افتاده و اعصاب و روان با همسر و دو دخترش در چنین جایی زندگی می کند.

«آرزو دلاوری»یکی از شیرزنان ایرانی است که به خاطر اینکه مادر دو سادات است به او سیده خانم می گویند. وقتی که از سختیها و مشکلات درمانی همسرش در این سالها و طرز برخورد مسئولین بنیاد شهید و امور ایثارگران اسلامشهر سخن می گوید اشک در چشمانش  جمع می‌شود و بغض گلویش را می‌فشرد. بریده بریده  حرفهایش را ادامه می دهد.

سیده خانم درمورد وضعیت مجروحیت آقاسید وشرایط زندگی تان بگویید.

من هفده ساله بودم که همسر آقا سید شدم. هجده سال است که همسرم جانباز است.آقاسید حدود 17ساله بوده که به خدمت سربازی می رود. دوبار مجروح شده یکبار بر اثر موج انفجار خمپاره و یکبار دراسفند65 در پنجوین دچار مجروحیت از ناحیه پای راست شده است. قبلا 50درصد جانبازی داشته اما الان30در صد کرده اند که 15% برای اعصاب و روان است. پای راستش بارها عمل شده است. تو پای راستش «واگنر»بود که برداشتند و یک مدت هم «پلاتین»بود که حدود یکماه و نیم هست که دوباره عمل کرده است. اما هنوز با کمک عصا راه می رود و حدود 4سال است که کلاً در بستر است و دیگر نمی تواند کار کند. قبلا مستأجر بودیم اما به خاطر درآمد کم نتوانستیم خانه اجاره کنیم و حالا هم به عنوان سرایدار در گاراژ آب رسانی اسلامشهر زندگی می کنیم ودو دختر13و8 ساله داریم .

آقاسید قبل از اینکه در بستر بیافتند چه شغلی داشتند؟
راننده روزمزد شرکت آب رسانی منطقه بود که حدود چهار سال است که دیگر قادر به کار کردن نیست.حالا هم که به بنیاد جانبازان مراجعه کرده ام برای وضعیت اشتغال همسرم  می گویند شما از شرکت آب برای سرایداری حقوق می گیرید! اما با پیگیریهایی که کرده ام بعد از این همه سال حالت اشتغال همسرم آمده اما هنوز حقوقی از بنیاد دریافت نکرده است. بدلیل عملهای متعددی که روی پای راست همسرم صورت گرفته درصد جانبازیش را کم کرده اند در صورتی که مشکلش حل نشده است.

مسئولین بنیاد شهید و امور ایثارگران اطلاع دارند درچه وضعیتی هستید؟

مسئول بنیاد شهید و امور ایثارگران اسلامشهر اطلاع دارد خیلی وقت پیش به منزلمان آمد و هیچ کاری برای ما نکرد و تنها یک پتو آورد و یک صحبت کوتاهی کرد و تمام .

الان 4سال هست که همسرم در بستر افتاده تمام کارهایش را خودم می کنم یکی از بنیاد نیامد یک سری به ما بزند.من فقط این را می خواهم بگویم که ما از اینها چیزی نمی خواهیم نه پول ملاک است نه فرش و ظواهر زندگی فقط خداست که بنده شناس است. هیچی نمی خواهم فقط بیایند به جانباز سر بزنند بگویند تو که اینجا هستی چه کار می کنی؟ دردت چیه؟ بیایند به جانباز روحیه بدهند،اینها همه افسرده هستند.

چقدر در مورد جانبازان تبلیغ دروغ می کنند. من یک بار به بچه های بنیاد گفتم شما آدمهای ظاهرپرست و ریاکاری هستید. وقتی

که جانباز رو به مرگ است عزت می گذارید احترام می کنید وهر کاری که آن موقع لازم است برایش انجام می دهید برای اینکه خودتان را نشان دهید اما قبل از آن با همین جانباز که با سختی زندگی می کند و به شما مراجعه می کند چطور برخورد می کنید؟خود جانباز له است یک مشت و لگد هم می زنید که له تر شود. 

وقتی به بنیاد مراجعه می کنم به خاطر اینکه دنبال یک سرپناه برای خودم وهمسرم وبچه هایمان هستم به من شورشی می گویند آیا درست است؟ مسئولین بنیاد ایثارگران اسلامشهر می گویند چون شما به عنوان سرایدار حقوق می گیرید دیگر به شما خانه و حقوق تعلق نمی گیرد گفتم شما به ما یک خانه کوچک بدهید من یک روزه از گاراژ بلند می شوم.جایی را نداریم که برویم.

 

همسرم نه از لحاظ جسمی و نه از لحاظ روحی توانایی ندارد.گاهی مجبورم بدون اینکه آقا سید متوجه شود خانه دیگران کار کنم تا بتوانم مخارج زندگی را بدهم. آیا وظیفه شرکت آب است به ما خانه دهد یا بنیاد؟ تمام دیوارهایش بر اثر ترکیدگی لوله آب ترک برداشته. ببینید تا نیمه های دیوار ترک خورده است. لوله آب ترکیده و آنقدر با دخترانم خاک وآب از اینجا بیرون ریختیم که خسته شدیم. من نمی دانم که آدرس ما را از کجا پیدا کرده اید الان حدود هفت سال هست که ما اینجا زندگی می کنیم و زیاد کسی اطلاع ندارد چون نخواستیم بگوییم. خیلی ها وضعیتشان بدتر از ما است.

آیا من با یک مرد بیمار که نمی تواند بایستد خوشم می آید که همیشه با چادر و مقنعه در خانه باشم و مأمور برای کنترل شیرهای آب بیاید ؟ به شرکت آب گفته ام وقتی شوهرم نیست در را به روی مأمورین تان باز نمی کنم .وقتی همراه همسرم می روم بیمارستان ساسان دلم همه اش خانه است که نکند دخترم در را روی غریبه باز کند.اگر بیرون کار داشته باشم زیاد بچه ها را تنها  نمی گذارم چون ممکن است حال آقاسید بد شود و دچار حملات عصبی شود و بلایی به سر دخترانم بیاید. تمام اطراف اینجا مغازه و گاراژ و پر از مرد هست . اگر شبی همسرم حالش بد بشود و بخواهم ببرمش بیمارستان و در جاده ماشین بگیرم چه‌کار باید بکنم ؟

اینجا برای سازمان آب است وگازکشی نشده است. گاهی بچه های سازمان آب ودوستان همسرم در شرکت آب کپسول گاز را می برند برایمان پر می کنند.واقعا این برای یک زن راحت است؟دیگر برای جانباز روحیه ای می ماند؟خب همسرم وقتی مرا دراین شرایط می بیند رنج می کشد.

 

منبع: گروه دفاع مقدس خبرگزاری مهر

شهدای کازرون

برچسب‌ها: همسر جانباز اعصاب و روان از زندگی خانواده اش در گاراژ می گوید, ادامه راه خون شهدای, منتظر, کازرون,
پیامک ها در باره حضرت فاطمه زهرا (س)
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در پنج شنبه 18 فروردين 1391 |

 

اس ام اس و پیامک شهادت حضرت فاطمه (س) - www.radsms.com

فاطمیه آمدوآن مونس و همدم کجاست؟ شمع میپرسد ز پروانه گل نرگس کجاست؟

در عزای مادرت یابن الحسن یکدم بیا ، تا نپرسد این جماعت بانی مجلس کجاست

.

.

.

ای تاج سر عالم و ادم زهرا / از کودکیم دل به تو دادم زهرا

ان روز که من هستم و تاریکی قبر / جان حسنت برس به دادم زهرا . . .

التماس دعا

.

.

.

در زمانیکه زمان یاد ندارد چه زمان / و مکانیکه مکان یاد ندارد چه مکان

دل من در بی یک واژه ی بی خاتمه بود / اولین واژه که آمد به نظر فاطمه(س)بود

.

.

.

دلم را با غم مادر نوشتن / غبار چادر خاکی نوشتن

خدا بر بیرق عشاق زهرا(س) / نوشت این طایفه شاه بهشتند . . .

.

.

.

غُربت آبادِ دیار آشناییها، بقیع!

همدم دیرینه غم هاى ناپیدا بقیع!

در تو حتّى لحظه ها هم بى قرارى مى کنند

اى تمام واژه هاى درد را معنى، بقیع!

 

.

.

.

رفتی تو و زینبت ز غم می سوزد / آتش ز نوایش به دلم افروزد

این خانه عزاخانه شود بار دگر / هر گاه نگاه خود به در می دوزد

شهادت حضرت زهرا (س) بر شما تسلیت باد

.

.

.

آنان که غمار عشق را می بازند  / در سینه بنای حسرتی می سازند

بنگر به قداست و صفای گل سرخ /  سادات جهان به فاطمه می نازند

.

.

.

گر بمیران مرا جانان دوباره جان دهد / می دهم صد بار دیگر جان برای فاطمه . . .

یا فاطمه الزهرا

.

.

.

از ازل تاج شرافت را به زهرا داده اند

مهر تایید شفاعت را به زهرا داده اند

آل حیدر یک طرف زهرای اطهر یک طرف

پاسداری از ولایت را به زهرا داده اند

.

.

.

من با که گویم این که بهارم خزان شده

ماهم به خاک تیره غربت نهان شده

بانوی بی نشان که به هرسو نشان ز اوست

رفت از برم به قامت همچون کمان شده

.

.

.

دل از غم فاطمه توان دارد ، نه

و ز تربتِ او کسی نشان دارد ، نه

آن تربتِ گمگشته به بَر ، زوّاری

جز مهدی صاحب الزمان دارد ، نه

.

.

.

بعد از این خورشید می ماند غریب

می تراود از لبش ام یجیب

از مشرق قلبم رسیده فاطمیه

رخت عزایم کو ، رسیده فاطمیه

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

.

.

.

نگاه سرد مردم بود و آتش

صدا بین صدا گم بود و آتش

بجای تسلیت با دسته ی گل

هجوم قوم هیضم بود و آتش

 

شهدای کازرون

برچسب‌ها: پیامک ها در باره حضرت فاطمه زهرا (س), ادامه راه خون شهدا, منتظر, شهدای, کازرون,
حجاب در کلام شهید
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در پنج شنبه 17 فروردين 1391 |

 

امام خمینی(ره) :

این وصیت نامه هایی که این عزیزان می نویسند مطالعه کنید پنجاه سال عبادت کردید

و خداوند قبول کند، یک روز هم یکی از وصیت نامه ها را بگیرید ومطالعه کنید و فکر کنید

این وصیت نامه ها انسان را می لرزاند و بیدار می کند ...

بابامون شهید ابراهیم نجاتی :

از خواهرانم می خواهم با رعایت حجاب و مسائل دینی  و اسلامی مشت محکمی به

دهن دشمنان انقلاب بزنند

رئیس جمهور شهیدمحمدعلی رجایی:

خواهران ما درحالی که چادر  خود را محکم بر گرفته اند خود را هم چون فاطمه و زینب

حفظ می کنند و هدف دار در جامعه حاضر شده اند

شهید عبدالله محمودی :

و تو ای خواهر دینی ام چادر سیاهی که تو را احاطه کرده است از خون سرخ

من کوبنده تر است

شهید رحیم نجفی :

خواهرم محبوب باش و باتقوا که شمائید که دشمن را با چادرهایتان و تقوایتان میکوشید

حجاب تو سنگر تو است تو از داخل حجاب دشمن را می بینی ودشمن تورا نمی بیند

شهیدمحمد کریم غفرانی :

حفظ حجاب همچون  جهاد در راه خدا است

شهید حمید رضا نظام:

خواهرم از بی حجابی است اگر عمر گل کم است و نهفته باش و همیشه گل باش

شهید سید محمد تقی میرغفوریان:

از تمام خواهران می خواهم که حجاب این لباس رزم را حافظ باشند

شهید صادق مهدی پور :

یک دختر نجیب باید با حجاب باشد

شهید بهرام یادگاری :

خواهرم حجاب تو مشت محکمی بر دهان منافقین و دشمنان اسلام می زند

شهید حمید رستمی :

به پهلوی شکسته فاطمه زهرا(س)قسمتان می دهم حجاب را حجاب را حجاب

را رعایت کنید

شهید علی اصغر پور فرح ابادی :

خواهران مسلمان حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد برادران

مسلمان بی اعتنایی شما و حفظ نگاه شما موجب حجاب خوهران خواهد شد

شهید علی رضائیان : شما خواهرانم و مادرانم :

حجاب شما جامعه را ازفساد به سوی معنویت وصفا میکشاند.

شهید علی روحی نجفی :

از خواهران گرامی خواهشمندم حجاب خودرا حفظ کنند زیرا حجاب خون بهای

شهیدان است

شهید غلامرضا عسگری :

مادرم ... من با حجاب و عزت نفس شما رشد پیدا کردم

شهید محمدحسن جعفرزاده :

ای خواهرم:قبل ازهرچیز استعمار از سیاهی چادر تو می ترسد تاازسرخی خون من

شهید محمد علی فرزانه:

خواهرم زینب گونه حجابت راکه کوبنده تر از خون من است حفظ کن

 

شهدای کازرون

برچسب‌ها: حجاب در کلام شهید, ادامه راه خون شهدای کازرون, منتظر,
اقا اجازه هست خانمتون رو نگاه کنم
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در سه شنبه 15 فروردين 1391 |

بسم الله الرحمن الرحیم


آقا اجازه هست خانمتون رو نگاه کنم

جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت : ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد

مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری گ... می خوری تو و هفت جد آبادت … خجالت نمی کشی؟ …

جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد

خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم … حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم

مرد خشکش زد … همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد …

شهدای کازرون

برچسب‌ها: اقا اجازه هست خانمتون رو نگاه کنم, ادامه راه خون شهدا, منتظر شهدای کازرون,
وصیتنامه شهید دوازده ساله رضا پناهی
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در دو شنبه 14 فروردين 1391 |

وصیت نامه شهید 12 ساله

ه

نه یکبار، بلکه چندبار باید این وصیتنامه را بخوانیم و یا به صدایش گوش دهیم تا

بفهمیم که چطور جبهه برای بعضیها دانشگاهی بود که حتی بدون گذراندن تحصیلات

مقدماتی، از آن فارغ التحصیل شدند و مدرک خود را از اباعبد ا..(ع) گرفتند.

 

صفایی ندارد ارسطو شدن خوشا پرگشودن، پرستو شدن سال 1349 بود که در کرج

بدنیا آمد. در خانواده ای مذهبی؛ اما بیشتر از 12 سال نتوانست سنگینی تن

کوچکش را بر روح بزرگش تحمل کند و به اصرار، پدر و مادر خود را راضی کرد تا

سرانجام در دوازدهمین سال زندگیش ابدی شود. وصیتنامه اش را قبل از اعزام

مخفیانه در نواری ضبط کرد و در گوشه ای پنهان؛ که بعد از شهادتش بدست خانواده

اش رسید.

فرازهایی از وصیتنامه شهید 12 ساله، شهید رضا پناهی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی

عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ وَ مَن قَتَلتُهُ فَعَلی دِیَتُه وَ مَن عَلی دِیَتُه وَ اَنَا دِیَتُه

هرکس من را طلب می کند می یابد مرا، و کسیکه مرا یافت می شناسد

مرا، و کسیکه من را دوست داشت، عاشق من می شود و کسیکه عاشق

من می شود، من عاشق او می شوم و کسیکه من عاشق او بشوم، او را

می کشم و کسیکه من او را بکشم، خونبهایش بر من واجب است، پس خون

بهای او من هستم.

 

هدف من از رفتن به جبهه این است که، اولاً به ندای "هل من ناصر ینصرنی" لبیک

گفته باشم و امام عزیز و اسلام را یاری کنم و آن وظیفه ای را که امام عزیزمان بارها

در پیامها تکرار کرده، که هرکس که قدرت دارد واجب است که به جبهه برود، و من

می روم که تا به پیام امام لبیک گفته باشم. آرزوی من پیروزی اسلام و ترویج آن در

تمام جهان است و امیدوارم که روزی به یاری رزمندگان، تمام ملتهای زیر سلطه آزاد

شوند و صدام بداند که اگر هزاران هزار کشور به او کمک کند او نمی تواند در مقابل

نیروی اسلام مقاومت کند. من به جبهه می روم و امید آن دارم که پدر و مادرم ناراحت

نباشند، حتی اگر شهید شدم، چون من هدف خود را و راه خود را تعیین کرده ام و

امیدوارم که پیروز هم بشوم.

 

پدر و مادر مهربان من! از زحمات چندین ساله شما متشکرم. من عاشق خدا و امام

زمان گشته ام و این عشق هرگز با هیچ مانعی از قلب من بیرون نمی رود، تا اینکه به

معشوق خود یعنی «الله» برسم. و بحق که ما می رویم که این حسین زمان و

خمینی بت شکن را یاری کنیم و بحق که خداوند به کسانی که در راه او پیکار می

کنند پاداش عظیم می بخشد. من برای خدا از مادیات گذشتم و به معنویات فکر کردم،

از مال و اموال و پدر و مادر و برادر و خواهر چشم پوشیدم، فقط برای هدفم یعنی

الله .....

 

منبع سفرنامه عشق 

 

شهدای کازرون

برچسب‌ها: وصیتنامه, شهید12ساله, رضاپناهی, راه خون شهدا, منتظر, شهدای, کازرون,
ازفرش تاعرش:خاطرات دکتر کاظم پدیدار درباره شهید حسن همدانی نژاد شهیدی از کازرون
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در یک شنبه 13 فروردين 1391 |

 

 

محرم در جبهه ها
دکتر کاظم پدیدار

بسمه تعالی

شهید حسن همدانی نژاد

از فرش تا عرش

در سوسنگرد بودیم، گروهی از بازماندگان عملیات طریق القدس با من مانده بودند. آن ها گرچه به ظاهر زیاد نبودند اما در واقع دریایی از معرفت، عشق، محبت و ایثار بودند که از قافله جامانده بودند تا فتوحات طریق القدس را به تثبیت برسانند.

شهدای کازرون

برچسب‌ها: ازفرش تاعرش, خاطرات دکتر کاظم پدیدار درباره شهید حسن همدانی نژاد, راه خون شهدا, منتظر کازرون,
فیلتر شکن صد در صد تضمینی
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در یک شنبه 13 فروردين 1391 |

 

از این فیلتر شکن ها که وارد دنیای انسان ها شده اند می توان به تعصب غیر صحیح، تقلید کور کورانه، پیروی کردن از اکثریت، مد گرایی، پیروی کردن از عادات زشت اجتماعی و غیره اشاره نمود .


وقتی انسان مرتکب گناه می شود به مرور و تکرار گناه ها خودش را از خدا دورتر می کند و کم کم گناهان فیلترهایی می شوند که مانع ارتباط انسان با خدای خودش می گردند در این نوشته قصد داریم فیلتر شکن هایی رو معرفی کنیم که با استفاده از انها هیچ فیلتری نمی تواند مانع شما شود.
1- نماز: بهترین فیلتر شکن دنیا که خود خدا هم زیر این فیلتر شکن را امضا و مهر کرده خصوصیت مهم این فیلتر شکن این است که مانع می شود انسان با گناه کردن فیلترهایی رو بین خودش و خداش ایجاد کند ... اگه باور ندارید این آیه رو بخوانید " ان الصلاه تنهی عن فحشا و المنکر عنکبوت/44

2- قرآن : لنگه نداره همه کسانی که متخصص هستند از این فیلتر شکن بی بدیل استفاده می کنند و جلوی کلام خدای تبارک و تعالی زانو می زنند برای استفاده از این فیلتر شکن آن را بخوانید و بفهمید و به آن عمل کنید.

 

3- ولایت: این فیلتر شکن بسیار قوی عمل می کنه برای استفاده از آن باید علاوه بر اعتقاد و محبت اهل بیت علیهم السلام انسان به سلاح عمل هم مجهز باشد و اطاعت پذیری از ولایت جزء لا ینفک.

 

شهدای کازرون

برچسب‌ها: فیلترشکن, صد در صد تضمینی, راه خون شهدا, منتظر, شهدای کازرون,
ان روز امام(ره) در بین تمام فرماندهان بر پیشانی مرتضی بوسه زد
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در شنبه 12 فروردين 1391 |

http://montazer-110.persiangig.com/%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C%20%D8%AC%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%AF%DB%8C.jpg

سردار دلاور سپاه اسلام فاتح عملیاتهای والفجر2  خیبر  بدر  والفجر 8  کربلای 4 و 5 و... شهیدی از شلمچه شهید

مرتضی جاویدی فرمانده گردان فجر لشکر 33 المهدی.

مرتضی به امام گفت :اقاشفاعت مرا نزد خدا کنید.برایم دعا کنید تادر جبهه شهید شوم.

در عملیات والفجر ۲ پس از ۳روز درمحاصره بودن اوضاع حسابی به هم ریخته بود. دستور عقب نشینی رااعلام کردند اما مرتضی جوابی داد که ماندگار شد.
ما می توانیم:به امام بگوئید نمی گذ اریم تاریخ اسلام تکرار شود و نمی گذاریم احد تکرارشو د ماتا اخر ایستاده ایم.
مرتضی بعد از عملیات با چند نفر از فرمانده هان سپاه به دیدار امام رفت.
مرتضی تا امام را می بیند بغضش می ترکد و گریه می کند.جلوی امام که می رسد به ارامی و با لکنت سلام میکندامادیگر نمی تواندحرفی بزند.اقای محسن رضائی اورا به امام معرفی می کند وازایستادگی بی نظیر مرتضی گزارش می دهد.
امام با ان قا مت نورانی خم می شود و پیشانی مرتضی را می بو سد و مرتضی هم از فرصت استفاده می کند ودست و صورت امام را می بوسد وچند جمله خد مت امام می گوید.
اقا شفا عت مرا نزد خدا کنید و برایم دعا کنید تا در جبهه شهید شوم .
                        (ما رزمنده های کازرونی افتخار می کنیم که چنین فرمانده ا ی داشته ایم )

 

 

شهدای کازرون

برچسب‌ها: سردار, مرتضی جاویدی, گردان فجر, لشکرالمهدی, امام, منتظر, شهدای, کازرون,
محمود کفاش شهیدی که در عملیات کربلای پنج به تنهائی 50 تانک عراقی را شکار کرد
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در جمعه 11 فروردين 1391 |

92750359462434157430.jpg

تقویم تاریخ جنگ شهید محمود کفاش.

این شهید عزیز درجبهه لقب تقویم تاریخ جنگ گرفته بود ودلاوری ورشادتهایش همراه باسادگی وخلوص نیت وی زبان زد خاص و عام بود.از حاج عمران گرفته تا دشت عباس و از سوسنگرد گرفته تا طلائیه و شلمجه  و از ابادان تا فاو جائی نبود که از شجاعت او نگویند.این شهید والا مقام در عملیات کربلای پنج پس از به اتش کشیدن ۵۰ تانک عراقی دعوت حق را لبیک گفته وبه ارزوی دیرینه اش رسید.

دوستان وهمرزمانش هیچگاه شجاعت ودلاورمردی این شهید عزیز را فراموش نمی کنند ویاد او همیشه درقلبشان جای دارد.

(شهدا می دانند که دوستان هرگز فراموششان نمی کنند)

شهدای کازرون

برچسب‌ها: شهید, کفاش, تانک, شکار, راه خون, شهدا, منتظر, شهدای, کازرون,
درد دل با شهدا
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در پنج شنبه 10 فروردين 1391 |

 

 


دلم خیلی گرفته. امشب با کدومتون درد و دل کنم ، امشب با کدومتون حرف بزنم

یه دنیا شرمندم که اینقدر پشتمو دارید

یه دنیا شرمندم که اون چیزیکه باید باشم نیستم

یه دنیا شرمندم که

دلم پره درده . دلم تنگه براتون

دونه دونه اشکام عشقمو ثابت میکنه

شهدا

می خوام بی صدا فریاد بزنم که شما زنده اید. شما دست کسی رو که دوستون داره

می گیرید

من همه ی درد و دلامو می یومدم به شما می گفتم . شما تمام راز زندگی منو

می دونستید

ممنون که کمکم کردید تا را همو پیدا کنم. ممنون که کمکم کردید تا ارزشامو بشناسم و باورهامو

تقویت کنم.

میخام هر چی فاصله مونده تا به شما برسمو بردارم

تنها آرزوم اینه که اگه لایق باشم بتونم راهتونو ادامه بدم ، بتونم یادتونو زنده نگه دارم

یا علی

 

 

شهدای کازرون

برچسب‌ها: درددل, باشهدا, راه شهدا, منتظر, شهدای, کازرون,
گر نگاهی به ما کند زهرا
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در چهار شنبه 9 فروردين 1391 |

امضاء » سلیلة الزهراء
«روزهاتان پرتقالی باد!»





و شما ای بر خون شهیدان تکیه زده ها! خوب زیر پایتان را نگاه کنید، آری... برخون نشسته اید . " شهید محمد حسین تجلی"

شـــادی
روح شـــهـــدا صـــلـــوات

شهدای کازرون

برچسب‌ها: زهرا, راه خون, شهدای, منتظر, کازرون,
عشق یعنی استخوان و یک پلاک/سالها تنهای تنها زیر خاک
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در سه شنبه 8 فروردين 1391 |

آیا میدانید دلیل اینکه شما الان با آرامش و امنیت کامل ، این متن رو میخونی

از جان گذشتگی هزاران شهید است ؟

این ابر مردان را فراموش نکنیم . . .

.

.

.

شهیدان از می توحید مستند / شهیدان سرخوش از جام الستند

نمردند و نمی میرند هرگز / شهیدان زنده ی جاوید هستند . . .

.

.

.

بدی کردیم، خوبی یادمان رفت / ز دلها لای روبی یادمان رفت

به ویلای شمالی خو گرفتیم / شهیدان جنوبی یادمان رفت . . .

شادی روح شهدا صلوات

.

.

.

گل اشکم شبی وا میشد ای کاش / همه دردم مداوا میشد ای کاش

به هر کس قسمتی دادی خدایا / شهادت قسمت ما میشد ای کاش . . .

 

 

شهدای کازرون

برچسب‌ها: عشق, استخوان, پلاک, خاک, راه خون, شهدا, منتظر, شهدای, کازرون,
شهید گمنام
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در دو شنبه 7 فروردين 1391 |

بسم الرب الشهداء و الصدیقین

سلام بر سرهای بی بدن و بدنهای بی سر

سلام بر دست های بی بدن و بدنهای بی دست

سلام بر شهدای گمنام و غریب هشت سال دفاع مقدس

مادری که هنوز منتظر فرزندش است

و دختری که چشم به راه باباست

نمی دونه که باباش شهید گمنام است

 

گلی گم کرده ام می جویم او را

به هر گل می رسم می بویم او را

تاشهداباشهدا

 

 

شهدای کازرون

برچسب‌ها: شهید, گمنام, راه خون, شهدا, منتظر, شهدای, کازرون,
نامه ای به بهشت
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در یک شنبه 6 فروردين 1391 |

نامه ای به بهشت

پدر عزیز تر ا زجانم سلام امیدوارم هر كجا باشی به یاد ما هم باشی .خیلی دلم برایت تنگ شده است و میخواهم هر چه زودتر شما را ببینم و در آغوش گرمت جای گیرم. هر چند من تو را ندیدم ولی از صمیم قلبم تو را دوست دارم

دلم می خواست كه یك بار دیگر تو را می دیدم و درباره تما م زندگی و تمام آن دوری هایی كه تحمل كردیم برایت صحبت میكردم . آرزو داشتم كه در تمام سختیها و شادی ها در كنارم بودی و من را در ادامه دادن راهت هدایت میكردی اما از وقتی كه تو رفتی مادرم تمام سختی های زندگی را به دوش گرفته و جای خالی تو را پر كرده است . من دوست

دارم یك بار در خواب تو را ببینم و با تو صحبت كنم و دستهای پر مهرت را در دستانم حلقه زنم و به خاطرات جنگ و همه چیزهایی كه برایم میگو.یی گوش دهم و همراه با تو به قلبت سفر كنم و هر چه كه در قلبت است را ببینم و بعد از این كه بیدار شدم ساعت ها به آن ها فكر كنم و اشك بریزم ولی هیچ وقت افسوس نمی خورم چون افتخار میكنم كه چنین پدری دارم كه برای همه مردم ایران ,برای دین اسلام و برای میهن گرامی خود به همراه سایر دوستانش جان خود را هدیه دادند و حال در بهشت خدا زندگی میكند به امید دیدار پدر جان

فاطمه محمدی

فرزند شهید محمدی
شهدای کازرون

برچسب‌ها: نامه ای به بهشت, فرزندشهید, راه خون, شهدا, منتظر, شهدای, کازرون,
حجاب از دیدگاه شهدا
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در یک شنبه 6 فروردين 1391 |

 حجاب از دیگاه شهدا

شاید شما هم یادتان بیاید، چند سال پیش، وقتی یک دختر بی‌حجاب در خیابان می‌دیدید، کلی تعجب می‌کردید و آن روز در خانه فقط حرف از آن بود و حجاب و... چه‌قدر زود آن دوران گذشت و جای ما با آن‌ها عوض شد!

چه‌قدر زود همه چیز را فراموش کردیم، شعارهای دبستانیمان را: «زن در حجاب چون گوهری است در صدف.» شعرهای كتاب‌ها: «ای زن به تو از فاطمه(س) این‌گونه خطاب است، ارزنده‌ترین زینت زن حفظ حجاب است.» نوشته‌های روی دیوارها: «نکند خون شهدا فرش راه ما شود...» و...

گفتم شهید! یعنی اگر شهدا زنده بودند و این چیزها را می‌دیدند، چه می‌كردند؟! مگر در ظاهر، غیر از این بود که برای گرفتن مرزها و پس گرفتن شهرهایمان رفتند، اما آیا واقعاً هدفشان این بود؟

شهدای کازرون

برچسب‌ها: حجاب, شهدا, راه خون, شهدا, منتظر, شهدای, کازرون,
ایات و روایات در مقام شهید و شهادت
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در یک شنبه 6 فروردين 1391 |

 «ومن یقاتل فی سبیل‌الله فیقتل او یغلب فسوف نوتیه اجرا عظیما» کسی که به دستور خدا در راه خدا با دشمن می‌جنگد (از برای آنکه ظلم و فساد را ریشه‌کن کند و دین خدا را در زمین استوار نماید، تا آنکه مستضعفین و محرومین از چنگال اهریمنان نجات یابند، هر گاه این مجاهد راه خدا) کشته شود و یا پیروز شود خداوند به او اجر و پاداش عظیم خواهد داد. (نساء، 74)

 

«و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل‌الله اموات بل احیاء ولکن لا تشعرون» به کسانی که در راه خدا کشته می‌شوند مرده نگویید بلکه او زنده است و جاوید. شهید مرده نیست، شما درک آن را ندارید که بفهمید. (بقره، 154)

«و لئن قتلتم فی سبیل‌الله او متم لمغفره من‌الله و رحمه خیر مما یجمعون» اگر شما در راه خدا کشته شوید یا بمیرید هر آینه مغفرت و رحمت خدا برای شما خواهد بود (و رحمت و مغفرت خدا برای شما بهتر است) از آنچه را که در دنیا برای خود اندوخته‌اید.(آل عمران، 157)

 

روایات

«عن الصادق علیه‌السلام عن آبائه ان رسول‌الله صلی الله علیه و آل قال ثلاثه یشفعون الی الله تعالی یوم القیمه فیشفعهم الابناء ثم العلماء ثم الشهدا»

امام صادق(ع) از پدران بزرگوارش نقل می‌کند تا می‌رسد به پیغمبر اکرم که پیغمبر(ص) فرمود: روز قیامت سه دسته از مردم مورد توجه و تقرب خداوند متعال هستند و شفاعت آنها درباره‌ی دیگران پذیرفته خواهد شد و آن سه دسته عبارتند از: انبیاء، علماء و شهدا. (سفینه البحار، جلد اول، ماده شهد)

«عن ابی بصیر قال: قال ابو عبدالله علیه السلام من قتل فی سبیل‌الله کم یعرفه الله شیئا سیاته»

ابوبصیر از امام صادق(ع) روایت می‌کند که امام فرمود: کسی که در راه خدا کشته شود خداوند سیئات و گناهان که کرده است مواخذه و مجازات نخواهد کرد. (وسائل الشیعه، ج11، کتاب الجهاد مع العدو، باب 1، حدیث 19)

«قال امیرالمومنین علیه‌السلام ان الله فرض الجهاد و عظمه و جعله نصره و ناصره و الله ما صلحت دنیا و لا دین الا به»

علی (ع) فرمود: خدا بر بندگانش واجب کرد جهاد را و آن را بزرگ داشت و وعده نصرت و پیروزی را برای دین و دنیای مردم در سایه جهاد قرار داد. به خدا سوگند کارهای دنیا و آخرت اصلاح نمی‌شود مگر در سایه‌ی جهاد و پیکار با دشمن. پس باید با دشمن جنگید و استقامت و پایداری در راه نابودی دشمن وجود داشته باشد تا فتح و پیروزی نصیب مسلمانان شود. (وسائل الشیعه، ج‌11، کتاب الجهاد مع‌العدو، باب 1، حدیث 15)

«عن ابی عبدالله علیه‌السلام قال: رسول‌الله صلی الله علیه و اله الخیر کله فی السیف و تحت ظل السیف و لا یقیم الناس الا سیف مقالیه الجنه و النار»

تشییع پیکر شهدا

امام صادق (ع) از پیغمبر اکرم(ص) فرمود: تمام خوبی‌ها و ارزش‌ها در شمشیر و زیر سایه‌ی شمشیر است که مردان جنایتکار و آلوده را سر جایشان می‌نشاند و ریشه‌ی فتنه و فساد را قطع می‌کند. مسلمین و مجرومین جهان هرگز نخواهند آرامش و آسایش داشته باشند مگر آن که شمشیرها را در راه عدالت و قطع ریشه‌ی کفر به کار برند و این سلاح‌ها و شمشیرها هستند که کلیدهای دوزخ و بهشتند اگر در راه خدا و سعادت بشر به کار افتند. در سایه‌ی همین شمشیرها و سلاح‌ها بهشت برای زندگی جامعه فراهم می‌شود و اگر در راه بدبختی و بیچارگی و به استثمار کشیدن توده‌ی مردم مجروم و مستضعف به کار افتد همین سلاح‌ها و شمشیرها انسان را به بردگی و غلامی می‌کشد و سرانجام انسان را به دوزخ می‌افکند. (وسائل الشیعه، ج 11، کتاب الجهاد مع العدو، باب 1، حدیث 1)

«عن النبی صلی‌الله علیه و آله و سلم فی فضل الفزاء فی سبیل‌الله و قال اذا زال الشهید عن فرسه بطغته او ضربه لم یصل الی الارض حتی بعث الله زوجته  من الحور العین فتبشره بما اعدالله له من الکرامه فاذا وصل الی الارض تقول مرحبا بالروح الطیبه التی اخرجت من البدن الطیب ابشر فان لک ما لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر»

پیغمبر اکرم (ص) درباره‌ی ثواب مبارزین راه خدا فرمود: وقتی که مجاهد فی‌سبیل‌الله بر اثر تیر دشمن از اسب بر زمین افتد، هنوز پیکر پاکش نقش بر زمین نشده که خداوند متعال فرشته‌ای را به استقبال روحش می‌فرستد و او را به بهشت و نعمت‌ها و کرامت‌هایی که برایش مهیا شده است بشارت می‌دهد. وقتی که پیکر پاکش نقش بر زمین شد فرشته الهی به او می‌گوید آفرین بر تو ای روح پاک که از بدن پاک خارج شدی، برای تو مقام و منزلتی است که هرگز چشمی آن را ندیده و گوشی آن را نشنیده و به قلب کسی خطور نکرده است. (سفینه البحار، جلد1، ماده شهد، خصال شیخ‌صدوق، ص‌156، حدیث 196)

 

شهدای کازرون

برچسب‌ها: ایات, روایات, شهید, شهادت, راه خون, شهدا, منتظر, شهدای, کازرون,
بچه های جنگ منتظر شهادت
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در یک شنبه 6 فروردين 1391 |

به یاد بچه هایی كه از قافله عشق جا ماندند و در آزمونی سخت تر، سر بر آستان امام عشق می گذارند تا روزی بر سنگ قبرشان حك شود شهید . روزی گفتند جنگ تمام شد وهمه به شهرودیار خود برگشتند اما شهداء با كوله باری ازعطر شهادت ، ودوستان شان با دلی مجنون كه جامانده اند . حالا باید چاره ای كرد كه اینجا دنیاست و زمان به تندی می گذرد اما سخت تر از دیروز! اما باید سوخت وساخت وزندگی كرد.باید نَفَس را رها كرد . اما باید حواسمان باشد كه دنیا با تمام رنگهایش آسمان دلمان را تیره وتار نسازد تا دراین میان نشانی بهشت راگم نكنیم ویادمان باشد كه مال دنیا وفرزند و زیبائیهای دنیا سرگرمی خوبی برایمان نیست لذا با تمام وجود جان خویش را قطره ای سازیم تا به دریای وصال معبود رسد . مدتها گذشته است ، نمی دانم اگر الآن جنگ شود آیا مقاومتی راكه دیروز ودرآن سالها داشته ام را دارم یا نه ؟ اكنون كه با خود می نشینم و از وقایع آن روزها می گویم وخاطرات دلم را ورق میزنم با خود می گویم چه روزهایی بود كه گذشت ، روزهایی كه با خدا ورسولان ونیكان درگاهش بود زندگی می كردیم، گذشت ، یادش بخیر. در آن روزها ملاك عشق بود وشهادت در شهادت عجین شده بود طوری نبود كه كسی بخاطر چیزی به جبهه رفته باشد ، با خود می گفتند برای ادعای فریضه وتكلیف است كه به جنگ می رویم و میدانیم كه جنگ به خودی خود بد است وپر ازكشتار ، آوارگی وبدبختی دنبالش است ، اما جبهه ما جبهه اسلام بود وجنگ ما جنگ در برابر ظلم بود لذا از این نظر جنگ ما با جنگ های دیگر فرق میكرد . جنگ ما یك جورایی دانشگاه بود وكلاس درسش ، درس انسان سازی بود كه كتابهایش ایمان ، اخلاص ، معرفت ، جهاد وخلاصه كارنامه اش شهادت بود . ازاین رو باید دانست وحس كرد ، همانگونه كه الآن حس می كنیم باید لحظه لحظه زندگیمان را برای خـدا خرج كنیم 

مبارز

شهدای کازرون

برچسب‌ها: جنگ, منتظر, شهادت, راه خون شهدا, شهدای, کازرون,
زندگانی جاوید
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در یک شنبه 6 فروردين 1391 |
صحبت از عشق و عاشقی که به میان می آید دست و دلم می لرزد,بخصوص وقتی سخن از کسانی باشد که عشق حقیقی را درک کرده و مسیر رسیدن به معشوق را طی کرده اند و به کمال مطلوب رسیده اند.عده قلیلی هستند که به این مرحله می رسند,همانانی که گوهر معرفت الهی را شناختند(گوهری که خداوند در روز ازل در دل آدمی تعبیه کرد و فرشتگان از درک آن عاجز ماندند که :انی اعلم ما لا تعلمون),همانانی که دلشان چون شیشه ای نازک و شفاف است,همانانی که" مشتاق پروازند و میل خزیدن ندارند زیرا شرط اول پرواز را دل کندن از زمین می دانند",حلاج بودند و اناالحق گفتند و عشق مایه قتل و شهادتشان شد."مردانی که برای دنیا آفریده نشده اند و به همین جهت است که دنیا وقتی نتوانست آنها را بفریبد دام ها بر سر راهشان می گذارد و رقبایی دنیاپرست و دون فطرت برای آنها بوجود می آورد و عاقبت آنها را با یک طرز فجیع و ظالمانه ای به دست مرگ می سپارد و جهان آنها را به لقب شهید مفتخر می سازد."

شهید یعنی کسی که زنجیرهای اسارت روح خود را پاره کرد و آزاد شد.

شهید یعنی آزاد, شهید یعنی بی نهایت...

شهید کسی است که اول بر یزیدیان نفس خویش غلبه کرده است و در کربلای درونش پیروز میدان بوده و سپس به جنگ با یزیدیان دون فطرت زمان خویش رفته است.

تمام هستی به انسان ختم می شود و حقیقت انسان باید به خدا ختم شود و شهید کسی است که این استمرار را فهمید...

شهید یک حقیقت زنده است و امتداد دارد و علاوه بر آن زندگی می سازد...

شهید نمرده است که به تاریخ بپیوندد,مرده یعنی آثار باستانی,یعنی تخت جمشید,یعنی هگمتانه...

شهید در کل هستی جاری است...

شهید یعنی مغناطیس دل ها و اینگونه است که میلیون ها زائر برای بوییدن خاک و تنها خاک کیلومترها راه را طی می کنند و خاکی می شوند و خسته می شوند اما خم به ابرو نمی آورند.

شهید یعنی پاسخ به سوال,شهید یعنی رفاقت دو طرفه,شهید یعنی دوستی بی منت...

شهید یعنی مظلومیت, شهید یعنی غربت ,تنهایی ,در عین حال جسارت , شجاعت ,شهامت, اقتدار, شهید یعنی خلوص ,ایمان ,شهید یعنی قله افتخار یک ملت!

شهید کسی است که نگرش عمیق او به زندگی دنیا باعث شد که از همه تعلقات مادی دل بکند و رها شود.

شهید کسی است که" مقصد را در کوچ دید و از ویرانی لانه اش نهراسید."

شهید یعنی عاشق حقیقی,یعنی خود را ندیدن و تنها خدا را دیدن...

شهید یعنی سرا پا معشوق...

شهید یعنی شمع,می سوزد و روشنی می بخشد با این تفاوت که روشنی شهید دائمی و گرمایش ابدی و زندگی ساز است.

شهید یعنی مردان بی ادعا که برای دفاع و پاسداری از وطن و هموطنان خود از خوشی ها و سلامت خویش گذشتند و آنها را فدای دیگران کردند.

 سخن گفتن از شهید سخت است,شهید را نمی توان وصف کرد.

شهید را باید فهمید ,باید حس کرد.

وسعت شهید به فهم نمی آید ,هر کس به اندازه وسعت روح خود او را درک می کند.

شهید در همه صفت های والای انسانی تجلی می یابد:در ایثار, از خود گذشتگی, عشق ,صمیمیت و...

دنیا برای شهید وسعت نداشت,نکو بود و کشته شد که:"در مسلخ عشق جز نکو را نکشند"...

بدا به حال ما که بویی از شهید نبردیم:نه نفسیم,نه قدمیم,نه قلمیم و...

امام خمینی(ره):مقام شهادت اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنی است و ما خاکیان محجوب چه می دانیم که این ارتزاق عند رب الشهدا است؟!

هر چه از شهید بگویم باز هم نتوانسته ام قطره ای از مقام والای آنان را وصف کنم که:"ما را چه رسد که با این قلم های شکسته و بیان های نارسا  در وصف شهیدان و جانبازان و مفقودان و اسیرانی که در جهاد فی سبیل الله جان خود را فدا کرده و سلامت خویش را از دست داده اند یا بدست دشمنان اسلام اسیر شده اند مطلبی نوشته یا سخنی بگوییم.زبان و بیان ما عاجز از ترسیم مقام بلند پایه عزیزانی است که برای اعتلاء کلمه حق از اسلام و کشور اسلامی جانبازی نموده اند..."

                                         پس سخن کوتاه باید والسلام.

مبارز

 

.:: مزار خاكی شهید میرشكاری در كازرون ::.

شهدای کازرون

برچسب‌ها: زندگانی, جاوید, راه خون, شهدا, منتظر, شهدای, کازرون,
شهید گمنام
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در یک شنبه 6 فروردين 1391 |

 

غریبانه شهید شده

عاشقانه جنگیده

ای خدا

شهید اومده

بعد این همه سال

اما بی نام و نشون

اونا که گمنام و غریبانه رفتند

اونا که جونشونو فدا کردند

با ایثار و گذشتشون

حالا سربلند پیش معبودشوند

ماییم که غافلیم

و جامانده ایم

از قافله عشق

حالا نوبت ماست که راهشونو ادامه بدیم

یاد شهدای گمنام هشت سال دفاع مقدس گرامی باد

 

تاشهداباشهدا

شهدای کازرون

برچسب‌ها: شهید, گمنام, راه خون, شهدا, منتظر, شهدای, کازرون,
پاسخ جمله ای در باره شهادت بنویس
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در یک شنبه 6 فروردين 1391 |

شهادت!‌نمي دونم چي بايد بگم !‌يعني مي دونم ! اما چيزي نيست كه بتونم توي چند جمله خلاصه اش كنم ! ياد دكتر شريعتي عزيز افتادم :


خواهران، برادران!

اكنون شهيدان مرده‌اند، و ما مرده‌ها زنده هستيم. شهيدان سخنشان را گفتند، و ما كرها مخاطبشان هستيم، آنها كه گستاخي آن‌ را داشتند كه ـ وقتي نمي‌توانستند زنده بمانند ـ مرگ را انتخاب كنند، رفتند، و ما بي‌شرمان مانديم، صدها سال است كه مانده‌ايم. و جا دارد كه دنيا بر ما بخندد كه ما ـ مظاهر ذلت و زبوني ـ بر حسين(ع) و زينب(س) ـ مظاهر حيات و عزت ـ مي‌گرييم، و اين يك ستم ديگر تاريخ است كه ما زبونان، عزادار و سوگوار آن عزيزان باشيم.

امروز شهيدان پيام خويش را با خون خود گذاشتند و روي در روي ما بر روي زمين نشستند، تا نشستگان تاريخ را به قيام بخوانند.

در فرهنگ ما، در مذهب ما، در تاريخ ما، تشيع، عزيزترين گوهرهايي كه بشريت آفريده است، حيات بخش ترين ماده‌هايي كه به تاريخ، حيات و تپش و تكان مي‌دهد، و خدايي ترين درسهايي كه به انسان مي‌آموزد كه مي‌تواند تا «خدا» بالا رود، نهفته است و ميراث همه اين سرمايه‌هاي عزيز الهي به دست ما پليدان زبون و ذليل افتاده است.

ما وارث عزيزترين امانت‌هايي هستيم كه با جهادها و شهادت‌ها و با ارزش‌هاي بزرگ انساني، در تاريخ اسلام، فراهم آمده است و ما وارث اينهمه هستيم، و ما مسؤول آن هستيم كه امتي بسازيم از خويش، تا براي بشريت نمونه باشيم. «وكذالك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا» خطاب به ماست.

ما مسئول اين هستيم كه با اين ميراث عزيز شهدا و مجاهدانمان و امامان و راهبرانمان و ايمانمان و كتابمان، امتي نمونه بسازيم تا براي مردم جهان شاهد باشيم و شهيد باشيم و پيامبر(ص) براي ما نمونه و شهيد باشد.

رسالتي به اين سنگيني، رسالت حيات و زندگي و حركت بخشيدن به بشريت، بر عهده ماست، كه زندگي روزمره‌مان را عاجزيم!

خدايا! اين چه حكمت است؟

و ما كه در پليدي و منجلاب زندگي روزمره جانوريمان غرقيم، بايد سوگوار و عزادار مردان و زنان و كودكاني باشيم كه در كربلا براي هميشه، شهادتشان و حضورشان را در تاريخ و در پيشگاه خدا و در پيشگاه آزادي به ثبت رسانده‌اند.

خدايا اين باز چه مظلوميتي بر خاندان حسين؟

اكنون شهيدان كارشان را به پايان رسانده‌اند. و ما شب شام غريبان مي‌گرييم، و پايانش را اعلام مي‌كنيم و مي‌بينيم چگونه در جامعه گريستن بر حسين (ع)، و عشق به حسين (ع)، با يزيد همدست و همداستانيم؟ او كه مي‌خواست اين داستان به پايان برسد.

اكنون شهيدان كارشان را به پايان برده‌اند و خاموش رفته‌اند، همه‌شان، هر كدامشان، نقش خويش را خوب بازي كرده‌اند. معلم، مؤذن، پير، جوان، بزرگ، كوچك، زن، خدمتكار، آقا، اشرافي و كودك، هر كدام به نمايندگي و به‌عنوان نمونه و درسي به همه كودكان و به همه پيران و به همه زنان، و به همه بزرگان و به همه كوچكان! مردني به اين زيبايي و با اينهمه حيات را انتخاب كرده‌اند.

اينها دو كار كردند، اين شهيدان امروز دو كار كردند، از كودك حسين (ع) گرفته تا برادرش، و از خودش تا غلامش، و از آن قاري قرآن تا آن معلم اطفال كوفه، تا آن مؤذن، تا آن مرد خويشاوند يا بيگانه، و تا آن مرد اشرافي و بزرگ و باحيثيت در جامعه خود و تا آن مرد عاري از همه فخرهاي اجتماعي، همه برادرانه در برابر شهادت ايستادند تا به همه مردان، زنان، كودكان و همه پيران و جوانان هميشه تاريخ بياموزند كه بايد چگونه زندگي كنند ـ اگر مي‌توانند ـ و چگونه بميرند ـ اگر نمي‌توانند.

اين شهيدان كار ديگري نيز كردند: شهادت دادند با خون خويش ـ نه با كلمه ـ شهادت دادند، در محكمه تاريخ انسان. هر كدام به نمايندگي صنف خودشان. شهادت دادند كه در نظام واحد حاكم بر تاريخ بشري ـ نظامي كه سياست را و اقتصاد را و مذهب را و هنر را، و فلسفه و انديشه را و احساس را و اخلاق را و بشريت را همه را ابزار دست مي‌كند تا انسان‌ها را قرباني مطامع خود كند و از همه چيز پايگاهي براي حكومت ظلم و جور و جنايت بسازد ـ همه گروه‌هاي مردم و همه ارزش‌هاي انساني محكوم شده است.

يك حاكم است بر همه تاريخ، يك ظالم است كه بر تاريخ حكومت مي‌كند، يك جلاد است كه شهيد مي‌كند و در طول تاريخ، فرزندان بسياري قرباني اين جلاد شده‌اند، و زنان بسياري در زير تازيانه‌هاي اين جلاد حاكم بر تاريخ، خاموش شده‌اند، و به قيمت خونهاي بسيار، آخور آباد كرده‌اند و گرسنگي‌ها و بردگي‌ها و قتل عام‌هاي بسيار در تاريخ از زنان و كودكان شده است، از مردان و از قهرمانان و از غلامان و معلمان، در همه زمانها و همه نسلها.

و اكنون حسين (ع) با همه هستي‌اش آمده است تا در محكمه تاريخ، در كنار فرات شهادت بدهد:

شهادت بدهد به سود همه مظلومان تاريخ.

شهادت بدهد به نفع محكومان اين جلاد حاكم بر تاريخ.

شهادت بدهد كه چگونه اين جلاد ضحاك، مغز جوانان را در طول تاريخ مي‌خورده است.با علي اكبر (ع) شهادت بدهد!

و شهادت بدهد كه در نظام جنايت‌ و در نظامهاي جنايت چگونه قهرمانان مي‌مردند. با خودش شهادت بدهد!

و شهادت بدهد كه در نظام حاكم بر تاريخ چگونه زنان يا اسارت را بايد انتخاب مي‌كردند و ملعبه حرمسراها مي‌بودند يا اگر آزاد بايد مي‌ماندند بايد قافله‌دار اسيران باشند و بازمانده شهيدان، با زينبش!

و شهادت بدهد كه در نظام ظلم و جور و جنايت، جلاد جائر بر كودكان شيرخوار تاريخ نيز رحم نمي‌كرده است. با كودك شيرخوارش!

و حسين (ع) با همه هستي‌اش آمده است تا در محكمه جنايت تاريخ به‌ سود كساني كه هرگز شهادتي به سودشان نبوده است و خاموش و بي دفاع مي‌مردند، شهادت بدهد.

اكنون محكمه پايان يافته است و شهادت حسين (ع) و همه عزيزانش و همه هستي‌اش با بهترين امكاني كه در اختيار جز خدا هست، رسالت عظيم الهي‌اش را انجام داده است.



دوستان!

در اين تشيعي كه، اكنون به اين شكل كه مي‌بينيم درآمده است و هر كس بخواهد از آن تشيع راستين جوشان بيدار كننده، سخن بگويد، پيش از دشمن، به دست دوست قربانيش مي‌كنند، درسهاي بزرگ و پيامهاي بزرگ، و غنيمت‌هاي بسيار و ارزش‌هاي بزرگ و خدايي و سرمايه‌هاي عزيز و روح‌هاي حيات بخش به جامعه و ملت و نژاد و تاريخ نهفته است.

يكي از بهترين و حيات‌بخش‌ترين سرمايه‌هايي كه در تاريخ تشيع وجود دارد، شهادت است.

ما از وقتي كه، به‌گفته جلال «سنت شهادت را فراموش كرده‌ايم، و به مقبره‌داري شهيدان پرداخته‌ايم، مرگ سياه را ناچار گردن نهاده‌ايم» و از هنگامي كه به جاي شيعه علي (ع) بودن و از هنگامي كه به‌جاي شيعه حسين (ع) بودن و شيعه زينب (س) بودن، يعني «پيرو شهيدان بودن»، «زنان و مردان ما» عزادار شهيدان شده‌اند و بس، در عزاي هميشگي مانده‌ايم!

چه هوشيارانه دگرگون كرده‌اند پيام حسين (ع) را و ياران بزرگ و عزيز و جاويدش را، پيامي كه خطاب به همه انسانهاست.

اين كه حسين (ع) فرياد مي‌زند ـ پس از اين كه همه عزيزانش را در خون مي‌بيند و جز دشمن و كينه توز و غارتگر در برابرش نمي‌بيند ـ فرياد مي‌زند كه «آيا كسي هست كه مرا ياري كند و انتقام كشد؟» «هل من ناصر ينصرني؟» مگر نمي داند كه كسي نيست كه او را ياري كند و انتقام گيرد؟ اين سؤال، ‌سؤال از تاريخ فرداي بشري است و اين پرسش از آينده است و از همه ماست. و اين سؤال انتظار حسين (ع) را از عاشقانش بيان مي‌كند و دعوت شهادت او را به همه كساني كه براي شهيدان حرمت و عظمت قايلند اعلام مي‌نمايد.

اما اين دعوت را، اين انتظار ياري از او را، اين پيام حسين (ع) را ـ كه «شيعه مي‌خواهد» و در هر عصري و هر نسلي، شيعه مي‌طلبد ما خاموش كرديم به اين عنوان كه به مردم گفتيم كه حسين (ع) اشك مي‌خواهد. ضجه مي‌خواهد و دگر هيچ، پيام ديگري ندارد. مرده است و عزادار مي‌خواهد، نه شاهد شهيد حاضر در همه جا و همه وقت و «پيرو».

آري، اين چنين به ما گفته‌اند و مي‌گويند!

هر انقلابي دو چهره دارد: چهره اول: ‌خون، چهره دوم: پيام.

و شهيد يعني حاضر، كساني كه مرگ سرخ را به دست خويش به عنوان نشان دادن عشق خويش به حقيقتي كه دارد مي‌ميرد و به عنوان تنها سلاح براي جهاد در راه ارزشهاي بزرگي كه دارد مسخ مي‌شود انتخاب مي‌كنند، شهيدند حي و حاضر و شاهد و ناظرند، نه تنها در پيشگاه خدا كه در پيشگاه خلق نيز و در هر عصري و قرني و هر زمان و زميني.

و آنها كه تن به هر ذلتي مي‌دهند تا زنده بمانند، مرده‌هاي خاموش و پليد تاريخند، و ببينيد كه آيا كساني كه سخاوتمندانه با حسين (ع) به قتلگاه خويش آمده‌اند و مرگ خويش را انتخاب كرده‌اند، در حالي كه صدها گريزگاه آبرومندانه براي ماندنشان بود، و صدها توجيه شرعي و ديني براي زنده ماندنشان بود، توجيه و تاويل نكرده‌اند و مرده‌اند، اينها زنده هستند؟ آيا آنها كه براي ماندشان تن به ذلت و پستي رها كردن حسين (ع) و تحمل كردن يزيد دادند؟ كدام هنوز زنده‌اند؟

هركس زنده بودن را فقط در يك لش متحرك نمي‌بيند، زنده بودن و شاهد بودن حسين (ع) را با همه وجودش مي‌بيند، حس مي‌كند و مرگ كساني را كه به ذلت‌ها تن داده‌اند، تا زنده بمانند، مي‌بيند.

آنها نشان دادند، شهيد نشان مي‌دهد و مي‌آموزد و پيام مي‌دهد كه در برابر ظلم و ستم، اي كساني كه مي‌پنداريد: «نتوانستن از جهاد معاف مي‌كند»، و اي كساني كه مي‌گوييد: «پيروزي بر خصم هنگامي تحقق دارد كه بر خصم غلبه شود»، نه! شهيد انساني است كه در عصر نتوانستن و غلبه نيافتن، با مرگ خويش بر دشمن پيروز مي‌شود و اگر دشمنش را نمي‌كشد، رسوا مي‌كند.

و شهيد قلب تاريخ است، هم‌چنان‌كه قلب به رگهاي خشك اندام، خون، حيات و زندگي مي‌دهد. جامعه‌اي كه رو به مردن مي‌رود، جامعه‌اي كه فرزندانش ايمان خويش را به خويش از دست داده‌اند و جامعه‌اي كه به مرگ تدريجي گرفتار است، جامعه‌اي كه تسليم را تمكين كرده است، جامعه‌اي كه احساس مسؤوليت را از ياد برده است، و جامعه‌اي كه اعتقاد به انسان بودن را در خود باخته است، و تاريخي كه از حيات و جنبش و حركت و زايش بازمانده است، شهيد همچون قلبي، به اندام‌هاي خشك مرده بي‌رمق اين جامعه، خون خويش را مي‌رساند و بزرگ‌ترين معجزه شهادتش اين است كه به يك نسل،‌ ايمان جديد به خويشتن را مي‌بخشد.

شهيد حاضر است و هميشه جاويد.

كي غايب است؟

حسين (ع) يك درس بزرگ‌تر ازشهادتش به ما داده است و آن نيمه‌تمام گذاشتن حج و به سوي شهادت رفتن است. حجي كه همه اسلافش، اجدادش، جدش و پدرش براي احياي اين سنت، جهاد كردند. اين حج را نيمه‌تمام مي‌گذارد و شهادت را انتخاب مي‌كند، مراسم حج را به پايان نمي‌برد تا به همه حج‌گزاران تاريخ، نمازگزاران تاريخ، مؤمنان به سنت ابراهيم، بياموزد كه اگر امامت نباشد، اگر رهبري نباشد، اگر هدف نباشد، اگر حسين (ع) نباشد و اگر يزيد باشد، چرخيدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت، مساوي است. در آن لحظه كه حسين (ع) حج را نيمه‌تمام گذاشت و آهنگ كربلا كرد، كساني كه به طواف، هم‌چنان در غيبت حسين، ادامه دادند، مساوي هستند با كساني كه در همان حال، بر گرد كاخ سبز معاويه در طواف بودند، زيرا شهيد كه حاضر نيست در همه صحنه‌هاي حق و باطل، در همه جهادهاي ميان ظلم و عدل، شاهد است، حضور دارد، مي‌خواهد با حضورش اين پيام را به همه انسان‌ها بدهد كه وقتي در صحنه نيستي، وقتي از صحنه حق و باطل زمان خويش غايبي، هركجا كه خواهي باش!

وقتي در صحنه حق و باطل نيستي، وقتي كه شاهد عصر خودت و شهيد حق و باطل جامعه‌ات نيستي، هركجا كه مي‌خواهي باشد، چه به نماز ايستاده باشي، چه به شراب نشسته باشي، هر دو يكي است.



شهادت «حضور در صحنه حق و باطل هميشه تاريخ» است.

و غيبت؟!

آنهايي كه حسين (ع) را تنها گذاشتند و از حضور و شركت و شهادت غايب شدند، اينها همه با هم برابرند، هرسه يكي‌اند:

چه آنهايي كه حسين (ع) را تنها گذاشتند تا ابزار دست يزيد باشد و مزدور او، و چه آنهايي كه در هواي بهشت، به كنج خلوت عبادت خزيدند و با فراغت و امنيت، حسين (ع) را تنها گذاشتند و از درد سر حق و باطل كنار كشيدند و در گوشه محراب‌ها و زاويه خانه‌ها به عبادت خدا پرداختند و چه آنهايي كه مرعوب زور شدند و خاموش ماندند. زيرا در آن‌جا كه حسين(ع) حضور دارد ـ و در هر قرني و عصري حسين (ع) حضور دارد ـ هركس كه در صحنه او نيست، هركجا كه هست، يكي است، مؤمن و كافر، جاني و زاهد، يكي است. اين است معنا اين اصل تشيع كه قبول هر عملي يعني ارزش هر عملي به امامت و به رهبري و به ولايت بستگي دارد! اگر او نباشد، همه چيز بي‌معناست و مي‌بينيم كه هست.

و اكنون حسين حضور خودش را در همه عصرها و در برابر همه نسل‌ها، در همه جنگ‌ها و در همه جهادها، در همه صحنه‌هاي زمين و زمان اعلام كرده است، در كربلا مرده است تا در همه نسل‌ها و عصرها بعثت كند.

و تو، و من، ما بايد بر مصيبت خويش بگرييم كه حضور نداريم.

آري، هر انقلابي دو چهره دارد؛ خون و پيام! رسالت نخستين را حسين(ع) و يارانش امروز گزاردند، رسالت خون را، رسالت دوم، رسالت پيام است. پيام شهادت را به گوش دنيا رساندن است. زبان گوياي خونهاي جوشان و تن‌هاي خاموش، در ميان مردگان متحرك بودن است. رسالت پيام از امروز عصر آغاز مي‌شود. اين رسالت بر دوش‌هاي ظريف يك زن، «زينب» (س)! ـ زني كه مردانگي در ركاب او جوانمردي آموخته است! ـ و رسالت زينب (س) دشوارتر و سنگين‌تر از رسالت برادرش.

آنهايي كه گستاخي آن را دارند كه مرگ خويش را انتخاب كنند، تنها به يك انتخاب بزرگ دست زده‌اند، اما كار آنها كه از آن پس زنده مي‌مانند دشوار است و سنگين. و زينب مانده است، كاروان اسيران در پي‌اش، وصف‌هاي دشمن، تا افق، در پيش راهش، و رسالت رساندن پيام برادر بر دوشش، وارد شهر مي‌شود، از صحنه برمي‌گردد، آن باغهاي سرخ شهادت را پشت سر گذاشته و از پيراهنش بوي گلهاي سرخ به مشام مي‌رسد، وارد شهر جنايت، پايتخت قدرت، پايتخت ستم و جلادي شده است، آرام، پيروز، سراپا افتخار، بر سر قدرت و قساوت، بر سر بردگان مزدور، و جلادان و بردگان استعمار و استبداد فرياد مي‌زند:

«سپاس خداوند را كه اين همه كرامت و اين همه عزت به خاندان ما عطا كرد: افتخار نبوت، افتخار شهادت...»

زينب رسالت رساندن پيام شهيدان زنده اما خاموش را به دوش گرفته است، زيرا پس از شهيدان او به جا مانده است و اوست كه بايد زبان كساني باشد كه به تيغ جلادان زبانشان برده است.

اگر يك خون پيام نداشته باشد، در تاريخ گنگ مي‌ماند و اگر يك خون پيام خويش را به همه نسل‌ها نگذارد، جلاد، شهيد را در حصار يك عصر و يك زمان محبوس كرده است. اگر زينب پيام كربلا را به تاريخ باز نگويد، كربلا در تاريخ مي‌ماند، و كساني كه به اين پيام نيازمندند از آن محروم مي‌مانند، و كساني كه با خون خويش، با همه نسل‌ها سخن مي‌گويند، سخنشان را كسي نمي‌شنود. اين است كه رسالت زينب سنگين و دشوار است. رسالت زينب پيامي است به همه انسان‌ها، به همه كساني كه بر مرگ حسين(ع) مي‌گريند و به همه كساني كه در آستانه حسين سر به خضوع و ايمان فرود آورده‌اند، و به همه كساني كه پيام حسين(ع) را كه «زندگي هيچ نيست جز عقيده و جهاد» معترفند؛ پيام زينب به آنهاست كه:

«اي همه! اي هركه با اين خاندان پيوند و پيمانداري، و اي هركس كه به پيام محمد مؤمني، خود بينديش، انتخاب كن! در هر عصري و در هر نسلي و در هر سرزميني كه آمده‌اي، پيام شهيدان كربلا را بشنو، بشنو كه گفته‌اند: كساني مي‌توانند خوب زندگي كنند كه مي‌توانند خوب بميرند. بگو اي همه كساني كه به پيام توحيد، به پيام قرآن، و به راه علي (ع) و خاندان او معتقديد، خاندان ما پيامشان به شما، اي همه كساني كه پس از ما مي‌آييد، اين است كه اين خانداني است كه هم هنر خوب مردن را، زيرا هركس آن‌چنان مي‌ميرد كه زندگي مي‌كند. و پيام اوست به همه بشريت كه اگر دين داريد، «دين» و اگر نداريد «حريت» ـ آزادگي بشر ـ مسؤوليتي بر دوش شما نهاده است كه به عنوان يك انسان ديندار، يا انسان آزاده، شاهد زمان خود و شهيد حق و باطلي كه در عصر خود درگير است، باشيد كه شهيدان ما ناظرند، آگاهند، زنده‌اند و هميشه حاضرند و نمونه عمل‌اند و الگوي‌اند و گواه حق و باطل و سرگذشت و سرنوشت انسان‌اند.»

و شهيد، يعني به همه اين معاني.

هر انقلابي دو چهره دارد:

خون و پيام

و هركسي اگر مسؤوليت پذيرفتن حق را انتخاب كرده است و هر كسي كه مي‌داند مسؤوليت شيعه بودن يعني چه، مسؤوليت آزاده انسان بودن يعني چه، بايد بداند كه در نبرد هميشه تاريخ و هميشه زمان و همه جاي زمين ـ كه همه صحنه‌ها كربلاست، و همه ماهها محرم و همه روزها عاشورا ـ بايد انتخاب كنند: يا خون را، يا پيام را، يا حسين بودن يا زينب بودن را، يا آن‌چنان مردن را، يا اين‌چنين ماندن را. اگر نمي‌خواهد از صحنه غايب باشد.

عذر مي‌خواهم، در هر حال وقت گذشته است و ديگر فرصت نيست و حرف بسيار است و چگونه مي‌شود با يك جلسه، از چنين معجزه‌اي كه حسين در تاريخ بشر ساخته است و زينب پرداخته است، سخن گفت؟

آن‌چه مي‌خواستم بگويم حديث مفصلي است كه در اين مجمل مي‌گويم به عنوان رسالت زينب، «پس از شهادت» كه:

«آنها كه رفتند، كاري حسيني كردند،

و آنها كه ماندند، بايد كاري زينبي كنند، وگرنه يزيدي‌اند»!...

 

شهدای کازرون

برچسب‌ها: شهادت, راه خون, شهدا, منتظر, شهدای, کازرون,
به خون بی کفنان می خورم قسم هردم،که بار من و تو،ای دوست،سخت سنگین است
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در یک شنبه 6 فروردين 1391 |

به خون بی کفنان می خورم قسم هردم


که بار من و تو،ای دوست،سخت سنگین است

 

شهدای کازرون

برچسب‌ها: به خون بی کفنان , میخورم سوگند, راه خون, شهدا, منتظر, شهدای, کازرون,
گرامی داشت بیست و چهارمین سالگرد سردار شهید حاج موسی رضازاده
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در یک شنبه 6 فروردين 1391 |

سردار شهید حاج موسی رضازاده

آپلود سنتر عکس رایگان

بیست وچهارمین سالگرد سردار سپاه اسلام شهید حاج موسی رضازاده


معاون لجستیک لشکر 33 المهدی گرامی میداریم

 

 

 

شهدای کازرون

برچسب‌ها: سردار, شهید, رضازاده, راه خون, شهدا, منتظر, شهدای, کازرون,
جانبازان و ایثار گران در بیانان مقام معظم رهبری
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در یک شنبه 6 فروردين 1391 |

 

جانبازان و ایثارگران‏ (بیانات رهبری)

جانباز شیمیایی- ارزش فداكارى جانبازها هم، ارزش بسیار والایى است. آنها هم پیش خدا خیلى ارزش دارند. البته باید جانبازهاى عزیز توجه داشته باشند كه آن لطف و فیض الهى را براى خودشان، نگه دارند. شهدا این امتیاز را دارند كه از پل گذشتند و مسئله‏ آنها تمام شد. اما جانبازها در این دنیا هستند و با مسایل این دنیا سروكار دارند؛ باید خودشان را خیلى مراقبت كنند. باید خودشان را خیلى حفظ كنند. در این صورت ان‏شاءاللَّه جانبازان جزو برجستگانِ پیش خداى متعال هستند.

- اگر این ایثارگریها نبود، معلوم نبود كه كشور، تمامیت ارضى داشته باشد یا نه. امنیت داشته باشد یا نه. دشمن داخل كشور ما باشد یا نه. و آیا چنین امكانى وجود داشته باشد كه كسى بتواند براى كشور، كار و تلاش كند و سازندگى به وجود آورد.
- این‏كه بعضى شهید می ‏شوند، بعضى جانباز یا اسیر و بعضى هم به سلامت برمی‏گردند، یك اجر دارد. اینهایى هم كه به سلامت برگشتند، این اجرِ در معرض فداكارى قرار گرفتن را دارند. این یك فداكارى و یك اجر است. یك فداكارى دیگرهم، فداكارى خانواده ‏ها، یعنى مادر و پدر یا همسر است كه عزیزشان را به میدان جنگ می ‏فرستند.


 

شهدای کازرون

برچسب‌ها: جانبازان, ایثارگران, مقام معظم رهبری, راه خون, شهدا, منتظر, شهدای, کازرون,
لینک دوستان ما
» وب سایت دینی باشگاه صاحب الزمان
» شهداشرمنده ایم
» عنوان لینک

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان راه خون شهدای کازرون و آدرس shk.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





درباره وبگاه

به وبلاگ ادامه راه خون شهدای کازرون خوش آمدید
موضوعات وبگاه
برچسب ها
طراح قالب
شهدای کازرون
.: طراحی و کدنویسی قالب : شهدای کازرون :.
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد.کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...