ادامه راه خون شهدای کازرون
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
تبلیغات
شهدای کازرون
ارتباط با مدیر
نام :
ایمیل:
موضوع:
پیغام :
نویسندگان وبگاه
آرشیو مطالب
دیگر امکانات

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 49
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 50
بازدید ماه : 938
بازدید کل : 83134
تعداد مطالب : 219
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1

ابزار های وب مذهبی رایگان شهدای کازرون


ابزار مذهبی وبلاگ شهدای کازرون
شهدای کازرون مرجع قالب های مذهبی رایگان توضیح توضیح توضیح توضیح
محل تبلیغات شما
سرباز عراقی ناجی من از صحنه نبرد بود
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در یک شنبه 5 شهريور 1391 |

سرباز عراقی ناجی من از صحنه نبرد بود

از فرماندهی عملیات دستور رسید تانک‌های عراق را که در حال فرار بودند منهدم کنیم. همین که 3 تانک آنها را منهدم کردیم بقیه پا به فرار گذاشتند.

به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خاطرات یک امدادگر در طول سا‌ل‌های دفاع مقدس، خاطرات‌هایی متفاوت است. زیرا آنها علاوه بر کار نبرد با تک تک نیروها نیز به دلیل شغلشان سرو کار دارند. آنچه پیش روی شماست بخشی از خاطرات آزاده عزیز حسن محمدی می باشد که به نحوه اسرات او می‌پردازد.

 

در مرحله دوم عملیات بیت‌المقدس من مسئول امداد و درمان بودم. به ما دستور دادند که 76 تانک تی 72 دشمن را حتی‌المقدور سالم از چنگ عراقی‌ها بیرون بیاوریم.

شبانه از میان سنگرهای عراقی عبور کردیم. ما حتی صدای آنها را می‌شنیدیم. می‌بایست از کنار توپخانه عراقی‌ها می‌گذشتیم تا به تانک‌های تی 72 برسیم. آهسته و بی‌صدا از پشت سنگرهای عراقی گذشتیم و به راحتی خودمان را به توپخانه رساندیم ولی با زمین خوردن یکی از بچه‌هایی که دستش روی ماشه تفنگ بود یک تیر شلیک شد و عملیات لو رفت و ناچار درگیری شروع شد.

عراقی‌ها با شلیک منورها، تمام دشت را مثل روز روشن کرده بودند. از طرفی هم بارش باران که از ساعاتی پیش شروع شده بود زمین را گل و لغزنده کرده بود و با این شرایط مقابله با تانک‌های تی 72 خیلی سخت و مشکل بود. وحشت عجیبی دشمن را گرفته بود.

از فرماندهی عملیات دستور رسید تانک‌های عراق را که در حال فرار بودند منهدم کنیم. همین که 3 تانک آنها را منهدم کردیم بقیه پا به فرار گذاشتند! بعضی از تانک‌ها هم مثل حمار در گل مانده و سیبل شکارچی‌های ما شده بودند. آن شب ما اسیر زیادی گرفته بودیم و وبال گردن ما شده بودند و نمی‌دانستیم با آن چه کنیم. در میان آنها دو افسر بعثی بودند که به دست و پا افتاده بودند و با گریه و التماس می‌گفتند: «ما را نکشید».

نگهداشتن اسیر در آن شرایط خطرناک بود ولی با این وجود آنها را نکشتیم و فرماندهی گفت آنها را در سنگرهای خودشان بریزید و محافظ بگذارید تا نیروهای بعدی برسند و آنها را ببرند.

شهدای کازرون

برچسب‌ها: سرباز, عراقی, ناجی,
لینک دوستان ما
» وب سایت دینی باشگاه صاحب الزمان
» شهداشرمنده ایم
» عنوان لینک

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان راه خون شهدای کازرون و آدرس shk.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





درباره وبگاه

به وبلاگ ادامه راه خون شهدای کازرون خوش آمدید
موضوعات وبگاه
برچسب ها
طراح قالب
شهدای کازرون
.: طراحی و کدنویسی قالب : شهدای کازرون :.
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد.کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...