تبلیغات
ارتباط با مدیر
نویسندگان وبگاه
آرشیو مطالب
اسفند 1393دی 1393شهريور 1393مرداد 1393تير 1393فروردين 1393اسفند 1392بهمن 1392دی 1392آذر 1392آبان 1392مهر 1392شهريور 1392مرداد 1392تير 1392خرداد 1392ارديبهشت 1392فروردين 1392اسفند 1391بهمن 1391دی 1391آبان 1391مهر 1391شهريور 1391مرداد 1391تير 1391خرداد 1391ارديبهشت 1391فروردين 1391
دیگر امکانات
آمار وب سایت:
ابزار مذهبی وبلاگ شهدای کازرون |
نویسنده نادرمنتظرالمهدی در دو شنبه 1 آبان 1391
|
روایت تفحص/
ترکشی که روی قفسه سینه یک شهید جامانده بود
پیکر شهیدی را پیدا کردیم که روی برانکارد دراز کشیده بود. بدنش استخوان شده بود اما لباسها کاملاً سالم مانده بود. در قسمت پهلوی سمت راست شهید، روی لباس یک سوراخ به چشم میخورد که نشان میداد جای ترکش است؛ دکمههای لباس را که باز کردیم، دیدیم یک ترکش بزرگ روی قفسه سینه جای گرفته است.
«سید بهزاد پدیدار» از جمله نیروهای تفحص است که به دل رملهای فکه و کانالهای جنوب زد تا دل پدر و مادر منتظری را شاد کند. یکی از خاطرات خواندنی وی را که در سایت «خمول» آمده است، میخوانیم. *** عصر یک روز گرم بود و بیابان های خشک و گسترده جنوب و احساس ناشناخته درونی؛ بیشتر طول روز را گشته بودیم و گمان نمیکردیم که دیگر شهیدی در آن جا باشد. یکی از بچهها بدجوری خسته و کلافه شده بود؛ در حالی که رو به سوی کانال ایستاده بود، فریاد زد: «خدایا، ما که آبرویی نداریم، اما این شهدا پیش تو آبرو دارند، به حق همین شهدا کمکمان کن تا پیکرشان را پیدا کنیم». به نقطهای داخل کانال، مشکوک شدیم، بیلها را به دست گرفتیم و شروع کردیم به کندن؛ بیست دقیقهای بیل زدیم، برخوردیم به تعدادی وسایل و تجهیزات از قبیل خشاب اسلحه، قمقمه و فانسقه که خود میتوانست نشانی از شهیدان باشد، اما کار را که ادامه دادیم، چیزی یافت نشد؛ این احتمال را دادیم که دشمن، بعد از عملیات، وسایل و تجهیزات شهدا را داخل این کانال ریخته است. درست در آخرین دقایقی که میرفت، امیدمان قطع شود و دست از کار بکشیم، بیل دستی یکی از بچهها به شیء سخت در میان خاکها خورد؛ من گفتم: «احتمالاً گلوله عمل نکرده خمپاره است» اما بقیه این احتمال را رد کردند. شدت فعالیت بچهها بیشتر شد؛ پنداری نور امید در دلهایشان روشن شد؛ دقایقی نگذشت که دستههای زنگ زده برانکاردی توجه ما را جلب کرد؛ کمی خوشحال شدیم؛ اما این هم نمیتوانست نشانه وجود شهید باشد؛ فکر کردیم برانکارد خالی باشد؛ سعی کردیم دستههایش را گرفته و از زیر خاک بیرون بکشیم؛ هر چه زور زدیم و تلاش کردیم، نشد که نشد؛ برانکارد سنگین بود و به این راحتی که ما فکر می کردیم، بیرون نمیآمد. اطراف برانکارد را خالی کردیم؛ نیم متر هم از عمق زمین را کندیم؛ پتویی که از زیر خاک نمایان شد، توجه همه را جلب کرد؛ روی برانکارد را خالی کردیم؛ پیکر شهیدی را یافتیم که روی آن دراز کشیده و پتویی به دورش پیچیده بود؛ با ذکر صلوات، پتو را کنار زدیم؛ بدن، استخوان شده بود اما لباسها کاملاً سالم مانده بود. در قسمت پهلوی سمت راست شهید، روی لباس یک سوراخ به چشم میخورد که نشان میداد جای ترکش است؛ دکمههای لباس را باز کردیم، دیدیم یک ترکش بزرگ روی قفسه سینه جای گرفته است. کار را ادامه دادیم، کمی آن طرفتر پیکر شهیدی دیگر را یافتیم که آن هم بر روی برانکارد دراز کشیده و شهید شده بود؛ لباس او هم کاملاً سالم بود؛ بر پیشانیاش سربند سبزی به چشم میخورد که رویش نوشته شده بود: «یا مهدی ادرکنی». صحنه غریبی بود؛ خنده و گریهی بچهها توأم شده بود؛ خنده و شادی از بابت پیدا کردن پیکرهای مطهر و گریه از بابت مظلومیت مجروحین که غریبانه به شهادت رسیده بودند.
برچسبها: ترکش, قفسه, سینهفشهید, جامانده, روایت, تفحص, لینک دوستان ما
آخرین مطالب وبگاه
|
لینک های مفید
موضوعات وبگاه
پیوندهای روزانه
»
آسمانی ها
» وبسایت فرمانده شهید قاسم زارع » وبسایت فرمانده شهید عباس اسلامی » پایگاه فرهنگی مذهبی علویون » گالری عکس شهدا،رزمندگان و جانبازان » ابزارهای وب شهدای کازرون » بانک جامع احادیث و روایات نماز » بچه های آسمانی » آپلود سنتر رایگان ستارگان هدایت » کدها و قالب های مذهبی رایگان » بانک جامع احادیث و روایات » شاهد نیوز کازرون خبر سیاسی مذهبی » شهود عشق » سایت ستارگان هدایت » گالری عکس شهدای شهرستان کازرون » گالری عکس تندیس عشق » شهدای شلمچه » کلیپ صوتی تصویری شهداشرمنده ایم » سایت جامع شهدای کازرون برچسب ها
|