تبلیغات
ارتباط با مدیر
نویسندگان وبگاه
آرشیو مطالب
اسفند 1393دی 1393شهريور 1393مرداد 1393تير 1393فروردين 1393اسفند 1392بهمن 1392دی 1392آذر 1392آبان 1392مهر 1392شهريور 1392مرداد 1392تير 1392خرداد 1392ارديبهشت 1392فروردين 1392اسفند 1391بهمن 1391دی 1391آبان 1391مهر 1391شهريور 1391مرداد 1391تير 1391خرداد 1391ارديبهشت 1391فروردين 1391
دیگر امکانات
![]() ابزار مذهبی وبلاگ شهدای کازرون |
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() نویسنده نادرمنتظرالمهدی در دو شنبه 20 خرداد 1392
| هیچ گاه بی تابی نمیکردم اما همیشه در دل خودم میگویم کاش نشانی، خاکستری از او بیاید تا دلم آرام بگیرد. هر جمعه میرفتم بهشتزهرا و در میان قبور شهدا سرگردان بودم، هر شهید گمنامی میآوردند من بالای سر او میرفتم و قرآن میخواندم. ![]()
این روزها که مصادف است با انتخابات ریاست جمهوری یازدهم است، هر کدام از کاندیداهای محترم برای اینکه به مردم نشان دهند که چقدر خوب هستند و چقدر احساس تکلیفشان واقعی است تبلیغات زیادی را انجام میدهند و از خود تعریف میکنند که، بله فلان کار بزرگ را در کشور ما انجام دادهایم و اگر ما نبودیم، امورات مملکتی بیشک یک پایش لنگ بود. ![]() برچسبها: تنها, مشتی, خاکستر, از, پسرم, میخواهم, مادر, شهیدقبور, شهدا, نویسنده نادرمنتظرالمهدی در جمعه 4 اسفند 1391
| ستاره های دیروز ستاره های امروز ما را بیابید!
پلاک زخمی تان را بر گردن گمشدگان رمل های داغ گناه بیندازید؛ شاید پیدا شویم!
شاید بوی خون به ناحق ریخته شما، ما را به سوی حق بکشاند؛ شاید فکه،
نامی شود که رازهای مگو را به ما بیاموزد. ما را صدا کنید؛
با گلوی زخمی و لبهای خشکیده تان! زندگی را و مرگ را
منبع : آخرالزمان انتظار مهدویت ![]() برچسبها: شهدا, شرمنده, ستاره, دیروز, امروز, نویسنده نادرمنتظرالمهدی در پنج شنبه 3 اسفند 1391
|
منطقه: جبهه جنوبی هورالهویزه،رمز: یا رسول الله(ص)
![]() برچسبها: گذری, بر, چگونگی, عملیات, خیبر, شهدا, کازرون, نویسنده نادرمنتظرالمهدی در جمعه 30 تير 1391
|
«مرصاد» به روایت عضو سابق شورای مرکزی منافقین
سوغاتیهایی که هیچ وقت به تهران نرسید
خبرگزاری فارس: خیلی از آنها تمامی امکانات مالی شان را که طی سالیان جمع کرده فروخته و برای اقوام و آشنایان خود سوغاتی خریده بودند. ![]() به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس، وقتی قرار بود عملیات آغاز شود همه نیروهای مسعود رجوی که مدتی با فریب های فرماندهانشان خیالبافی های زیادی کرده بودند هنگام حمله فکر می کردند تا چند ساعت دیگر در قلب تهران جشن پیروزی خواهند گرفت. اما وقتی وارد معرکه شدند خواب هایشان به کابوس هایی مبدل شد که فکرش را هم حتی در دورترین افق های ذهنی شان نکرده بودند. آنچه مشاهده خواهید کرد نوشته ای است از علی اکرامی عضو سابق شورای مرکزی منافقین که قبل و بعد از عملیات مرصاد را این گونه تعریف می کند:
*تاکنون عملیات موسوم به «فروغ جاویدان» از ابعاد مختلف و در زمینه های نظامی سیاسی آن از سوی جریانات و طیف های مختلف سیاسی مورد نقد و بررسی قرار گرفته است ولی آنچه تا کنون کمتر به آن پرداخته شده و یا اصلا به آن اشاره ای نشده است ابعاد فاجعه انسانی یا همان تراژدی جاویدان آن است. من بر عکس آقای رجوی که گفته بود باید برای درک عظمت و شکوه عملیات موسوم به «فروغ جاویدان» از آن فاصله گرفت. اعتقاد دارم که اتفاقا برای عمق جنایات و فهم این بزرگترین تراژدی که در حق بهترین سرمایه های این مردم در مرداد داغ و کوه و دشت و صحراهای مرز ایران و عراق بدست ایشان رقم خورد، باید هرچه بیشتر و از زاویه انسانی و عاطفی به آن نزدیک شد. آن دسته از افراد سازمان که همانند من از نزدیک این تراژدی را با پوست و گوشت لمس کرده باشند بخوبی می توانند زوایای پنهان آن را که اتفاقا رجوی علیرغم تبلیغات کر کننده و چاپ دهها کتاب اصلا به آن نپرداخته است را برای اذهان عمومی اشکار کنند. از همین زاویه هر چه زمان می گذرد عمق خیانت رجوی برای ما بیشتر خود رانشان میدهد. اما ابتدا باید برای فهم این تراژدی سیاه به این سوال پاسخ داد که چرا رجوی دست به عملیات فروغ به اصطلاح جاویدان زد. خودش در این رابطه در آن جلسه توجیهی قبل از عملیات چنین می گوید: «ما در مقابل توطئه ارتجاعی - استعماری قرار گرفته ایم. می خواهند با تحمیل آتش بس ما را برای سالیان در عراق قفل کنند و بگویند ما زائیده جنگ ایران و عراق بودیم پس باید این توطئه را درهم بشکنیم.» اگر بخواهیم این صحبتهای رجوی را به زبان ساده ترجمه کنیم خلاصه اش این است که با پذیرش آتش بس استراتژی ما که برمبنای استفاده از شکاف جنگ ایران و عراق و استفاده از تمامی امکانات آموزشی- پرسنلی و سلاح و تجهیزات رژیم عراق بپا شده بود و در تحلیل هایمان هیچگاه باور نداشتیم که روزی میان این دو کشور آتش بس صورت گیرد به بن بست خورده است و باید همانند غریقی که در آخرین لحظات غرق شدن به هر خس و خاشاکی دست میزند با قسم و آیه دولت عراق را قانع کنیم تا چند روز دیگر مسئله را کش بدهد و از پذیرش آتش بس خودداری کند تا بلکه ما بتوانیم بختمان را که اکنون به ما پشت کرده بیازماییم. بقول یکی از افسران شیعه عراق که در آن زمان با وی برخوردی داشتم، آقای صدام با پذیرش عملیات فروغ با یک تیر دو نشان زد و با وجود اینکه به هیچ وجه اعتقادی به پیروزی این عملیات نداشت هم خودش از شر آنها راحت می شد و هم اینکه بعنوان یک گام، حسن نیت خود را به دشمن سابق خود ایران نشان می داد و آنها را دو دستی و با رضایت خودشان تحویل ایران می داد. آری تحلیل های غلط رجوی از شرایط عینی جامعه و مسئله جنگ که باعث شد دست به یک پرواز تاریخ ساز به جوار کاخ صدام بزند و تمامی امکانات انسانی و مالی را سالیان در قرارگاهی موسوم به اشرف و در رویای سرنگونی به هرز بدهد وقتی که شرایط بر عکس تحلیل های او رقم خورد به جای پذیرش اشتباهاتی که مرتکب شده و تصحیح آن در اوج غرور ناشی از قدرت طلبی محض و بدون محاسبه شرایط عینی نظامی و سیاسی دست به این حماقت بزرگ زد. برای او فقط یک چیز مهم و آن هم کسب قدرت بود. براساس همین باور مالیخولیایی زمینه فروغ به اصطلاح جاویدان را فراهم کرد. یک هفته دولت عراق برای شروع عملیات وقت داده بود. رجوی با بسیج تمامی نیروها در خارج هر روزه دهها جوان بخت برگشته را که کوچکترین آشنایی به مسائل نظامی نداشتند را از طریق فرودگاهها و راه زمینی ترکیه از خارج از کشور وارد عراق میکرد و روی این افراد چنان تبلیغات وسیع صورت گرفته بود که همه فکر میکردند دارند به ایران برای پیک نیک میروند. خیلی از آنها تمامی امکانات مالی شان را که طی سالیان جمع کرده فروخته و برای اقوام و آشنایان خود سوغاتی خریده بودند کوله های آنها مملو از اسباب بازی و عروسکان قشنگ برای بچه هایی بود که آنها تا کنون ندیده بودند. عکسهای پدران و مادران سالخورده و بعضاً زنان و فرزندان و برخی از آنها که جوان تر بودند شوق داشتند که با رفتن به ایران بعد ازسالیان زندگی مجردی بتوانند سر سفره عقد نشسته و کانون گرمی تشکیل دهند. آری عمق این تراژدی که گفته بودم و تاکنون به آن پرداخته نشده همین است. روابط عمومی دروغ پرداز به خوبی روغنکاری شده رجوی در خارج کشور به هیچ وجه حرفی با این بیچاره ها که ممکن است گوشت دم توپ شوند نزده بودند و تنها روی احساسات و عواطف خانوادگی آنها کار کرده بودند و حتی در مضحکترین شکل آن این بخت برگشته ها را توجیه کرده بودند که پاسپورت هایشان را هم با خود داشته باشند چون باید آنجا تعویض شده و مهر جمهوری دمکراتیک اسلامی بخورد. رجوی اینگونه و با این شیوه و با دست زدن به رذیلانه ترین بازی یعنی با عواطف و احساسات پاک هزاران بخت برگشته که عشق و آرزویی به جز آزادی میهن نداشتند آنها را برای عملیات به اصطلاح فروغ جاویدان به خاک عراق کشاند به دلیل وقت کم عمدتاً ازاین افراد برای کارهای پشتیبانی استفاده شد و آنها ازساعت اولیه صبح که مارش عذاب آور بیدار باش نواخته میشد تا نیمه های شب مشغول بار زدن مهمات و یا مواد غذایی بودند. علیرغم فشارهای جسمی ناشی از سنگینی کار بخاطر شوق رفتن به ایران و دیدار با خانواده ها بعد از سالیان سر از پا نمی شناختند. تا اینکه روز حرکت فرا رسید. همه نفرات در یگانهای مشخص شده سازماندهی و به سمت مرز خانقین حرکت کردند تا عملیات آزادسازی ایران را آغاز کنند. قبل از آن هرکس تا آنجا که توانست وسیله شخصی، عکسها و ... را به همراه خود برد ما بقی را به دوستانشان که در قرارگاه مانده بودند سپردند تا بعد به آدرسشان پست کنند. بچه ها قبل از حرکت از اشرف آدرس های محل سکونت خود را تبادل می کردند و یکدیگر را دعوت میکردند. چنان جوی ساخته شده بود که هیچ کس به موقعیت عملیات و بازگشت به ایران بعد از سالیان شک نمیکرد ستونها از مرز وارد ایران شدند و بعد از درگیریهای پراکنده هر ستون به تنگه چهار زبر رسید. همه در شوق دیدار آشنایان لحظه شماری میکردند ولی اولین شلیک موشک های آرپی جی ازبالای تنگه چهارزبر به تانک های جلودار اصابت کرد همه را از خواب رویایی بیدار کرد و بعد ادامه درگیریها و آمار کشته و زخمی هایی که چون برگ روی زمین افتاده بودند. واقعیت انکار ناپذیر ماهیت رجوی را برایشان برملا کرد. بسیاری از آنها که با فضای جنگ آشنایی نداشتند بشدت می گریستند و خواهان بازگشت بودند. بخصوص وقتی اجساد دوستانشان را که تا چند روز پیش با آنها زندگی می کردند را می دیدند. انبوه اجساد سوخته و جزغاله شده که قابل شناسایی نبودند. یگانها یکی بعد از دیگری از تنگه عقب نشینی می کردند ولی در بازگشت توسط مهدی ابریشمچی دوباره علیرغم میل باطنی شان برگشت داده می شوند. در اوج درگیریها فرماندهان رجوی برای بالا بردن روحیه نفرات به دروغ قلمداد میکردند که چند تیپ از تنگه عبور کرده و به نزدیکی کرمانشاه رسیده اند. هرج و مرج عجیبی بوجود آمده بود. فرمانده هان خشکشان زده و هیچ کنترلی روی نیروها نداشتند آنها هم در حقیقت درگیر این مسئله بودند که چقدر ساده لوحانه به دام نقشه های رجوی افتاده اند. خودروها یک به یک در آستانه ورود به دهانه تنگه مورد اصابت موشک و راکتها قرار میگرفتند و با کلیه نفرات به هوا میرفتند. در اطراف تنگه اجساد پراکنده بودند و بعضاً خودروها به هنگام عقب نشینی از روی اجساد عبور میکردند. درنزدیکی تنگه در زیر پل اجساد روی هم انباشته شده بود و مابقی نفرات بهت زده و سرگردان بدنبال پیدا کردن سنگر و جان پناهی بودند فروغ جاویدان رجوی به یک تراژدی بزرگ تبدیل شده بود. دستور عقب نشینی از سوی فرماندهی کل به سوی خاک عراق صادر شد البته نه بصورت منظم بلکه هر کس جانش را بدست گرفته و با هر وسیله ای که در دستش بود خود را به خاک عراق می رساند. از خیل فرماندهان زن و مرد رجوی خبری نبود و فرماندهی کل هم بساطش را جمع کرد و دست از پا درازتر به بغداد عقب نشینی کرده بود. نیروهای سردرگم در بیابانهای اطراف در زیر شلیک سهمگین نیروی مقابل بدنبال راهی برای خروج از این جهنم آتش بودند. ارتش آزادی بخش رجوی کاملاً از هم پاشیده بود. خیلی از نیروها مسیر بازگشت را نمی دانستند. نیروهای جدیدالورودی که شبهای آخر قبل از شروع عملیات آمده بودند مات و مبهوت خشکشان زده بود. برخی از آنها هنوز کوله های پشتی خود رابه همراه سوغاتی ها حمل می کردند. کمی دورتر از آنها چند کامیون مهمات به همراه نفراتشان در آتش می سوختند. آنها را کسی نمی شناخت چه بسا از خیل بخت برگشتگانی بودند که به امید بازگشت به آغوش گرم خانواده و دیدار با عزیزان شهرهای اروپا را با همه زیبایی های ظاهرش رها کرده بودند. نیروها یک به یک سلاح را به گوشه ای می انداختند و هرکس به فکر نجات جان خود بود. خیل مجروحان که در گوشه ای افتاده و قادر به حرکت نبودند و با نا امیدی و حسرت به همرزمان خود می نگریستند که از کنار آن میگذرند و قادر به انجام هیچ کاری برای نجات آنها از این جهنم نیستند. تعداد زیادی مجروح که بعضا دست و پاهای خود را از دست داده از درد به خود می پیچیدند به حال خود رها شده بودند. شب آخر نشست توجیهی رجوی بیادم آمد که رجوی با غرور خاصی از تصرف شهر تهران سخن می گفت و انبوه نیروهایی که بی خبر از سرنوشت محتومشان شور و فتوح می کردند چهره تک تک همرزمانم که برای آخرین بار همدیگر را می دیدیم از مقابلم رژه رفت باز به صحنه برگشتم. کامیونهای مهماتی که همچنان در آتش می سوخت. اجساد سوخته در زیر پل تنگه چهارزبر. نگاههای ملتمسانه صدها مجروح که هر کدام از درد به خود می پیچیدند. و انبوه نیروهای آواره و سرگردان که خسته و تشنه و گرسنه در بیابانهای اطراف اسلام آباد و کرند در جستجوی راهی برای خروج از زیر سهمگین ترین آتشبارها بودند. درمسیر بازگشت به جسد سوخته یکی از نیروها برخورد کردم. از شدت سوختگی قابل شناسایی نبود. کمی دورتر کوله پشتی او به زمین افتاده بود شاید این کوله پشتی که عروسکی را در خود جا داده بود متعلق به یکی از آن هزاران نفری بود که فرصت این راپیدا نکرده که سوغاتی خود را به دست عزیزانش بسپرد. و از این نقطه تراژدی فروغ جاویدان آغاز میشود و وجدانهای بیدار بشریت در پشت غبار مسائل نظامی یا بند و بست های سیاسی به آنها نهیب می زند که در مقابل رجوی بعنوان نخستین مسئول این تراژدی ساکت ننشینند و اجساد متلاشی شده و سوخته صدها نفر درتنگه چهارزبر و دشت حسن آباد وجدانهای خفته آنها را به قضاوت می طلبد.
پاسداشت بیست و چهارمین سالگشت عملیات مرصاد در خبرگزاری فارس (14)
![]() برچسبها: عملیات مرصاد, منافقین, رزمندگان جانبازان, شهدا, فرماندهان, سرداران, کازرون, منتظر, شهدای کازرون, نویسنده نادرمنتظرالمهدی در یک شنبه 25 تير 1391
|
![]() برچسبها: سه شهید جدانشدنی, ادامه راه خون شهدای کازرون, شهدا, رزمندگان, جانبازان, منتظر, شهدای کازرون, نویسنده نادرمنتظرالمهدی در شنبه 17 تير 1391
|
ای تاریخ بنویس بر سر یاران خمینی (ره) چه گذشت + عکس
روایتی از زندگی دشوار یک جانباز شیمیایی/ وقتی دو فرزند هم بخاطر پدر شیمیایی میشوند
![]() گروه استانها- گلستان: جانباز است آن هم از نوع شیمیایی که بیش از 50 درصدش را بنیاد شهید تایید کرده است، با دو فرزند دلبند و همسر مهربانش که عوارض شیمیایی آنها را هم در برگرفته است، نمیداند به درد خودش برسد با فرزندانش؛ با یاد دوستان شهیدش و تصویر امام و آقا که کنارش گذاشته خوش است. امان از آییننامه و قانون اگر خروجیاش به درمان دردهای چند لایه یاران خمینی (ره) نینجامد. به بنیاد شهید چه ربطی دارد که فرزندان یک جانباز شیمیایی که پیش از شهادت پدر عوارض جنگ را از او به ارث بردهاند؟ اصلا میخواست ازدواج نکند ...
میگفت 10 سال بعد از اینکه جانباز شدم ازدواج نکردم که نکند فرزندانم به عوارض ناشی از شیمیایی شدنم مبتلا شوند اما خدا میخواست که به واسطه فرزندانم هم امتحان شوم.
بنیاد شهید مصوبهای دارد که جانبازان شاغل باید مشکل درمانی خود را از طریق محل کار خود حل کنند. خودش کارمند تامین اجتماعی بوده است اما حالا هزینه درمان خودش و فرزندانش بین بنیاد و شهید و اداره تامین اجتماعی سرگردان است.
میگفت وقتی به خانهشان رفتم، دیدم که هیچ کدام از اعضای خانواده رمقی به تن ندارند، جویای این وضعیت شدم، گفتند که چند وقتی است کپسول اکسیژن تمام شده است، پرسیدم: مگر کپسول اضافی ندارید؟ پاسخ دادند: داریم، اما چون در "زیر زمین" است کسی را نداریم که توان آوردن و به کار اندازی آن را داشته باشد...
میگوید: ديگر حتي همان جلوي در هم كسي به ديدنمان نمیآید. ديگر تماشايي نيستيم. شايد هم فراموش شديم...
روزي يك ساعت از عمرش را باید زير كپسول سپری کند، اكسيژن در خانهشان غنيمت است! میگوید: نوبتي نفس ميكشيم، زير كپسول!
حالا دو پسر دارد که هر دو مبتلا به تومور مغزی شدهاند و همسری که او هم تحفهای از عوارض شیمیایی همسرش دارد، همسری که دبیر دبیرستان بود اما مجبور شد تا خود را بازخرید کند و عرصه معلمی را با پرستاری از شوهر و فرزندانش عوض نماید.
با هر سرفهای که میکند، یکی از تاولهای بدنش سر باز میکند و خس خس سینه با سوزش بدنش توامان آتش به جانش مینشاند.
یعقوب دیلم همان رزمنده نوجوان که تمام هستیاش را در آستانه دلش قربانی کرد امروز قربانی برخی قوانین شده است.
شرح فداکاریهای او
شرح فداکاریهای او در دوران دفاع مقدس در کتابی با عنوان "زود پرستو شو بیا" به قلم: غلامعلی نسائی که بتازگی در اولین همایش انتخاب کتاب سال، توسط اراده کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان گلستان، به عنوان کتاب برتر شناخته شده است، به رشته تحریر درآمده است. کتابی که در آن چهارده خاطره از جانبازان شیمیایی بیان شده است که هر یک امروز با مشکلات فراوانی گرفتارند.
در بخشی از این کتاب خاطرات این جانباز مظلوم شیمیایی تحت عنوان " هیچ کس مرا نبوسید؛ حتی دوستانم." آمده که در ادامه می آید:
فرمانده روي تل خاكي رفت و شروع كرد: ميخوام يك خبر بدي به شما بدم. دلها همه ريخت. همه ساكت بودند. كسي جم نميخورد. نميدانم چگونه اين خبرو بدم. شما آمديد و دلتان را براي خدا روانه بهشت كرديد. تا همينجا هم كه آمديد اجرتان را بردين. كار خودتان را كرديد. تا اطلاع بعدي عمليات لغو شده و چند روز ديگه انشاء الله... خيلي مختصر و كوتاه حرف زد و پايين آمد.
بچهها ناراحت و دلگير بودند. صفها به هم خورد. حوصلهها ناگهان سر رفت. هركه پيش خودش نق ميزد. آخه اگه بنا بود بخوريم، بخوابيم... چند وقته داريم مال بيتالمال ميخوريم. همينطوري بيهدف. اين كه نشد. بعضيها هم راضي بودن به رضاي خدا. البته فقط حوصلهها سر رفته بود، همين. مثل اينكه توي يك صف منتظر گرفتن چيزي باشي، بعد يك مرتبه بگن آقا تمام شد، بريد. حال همه گرفته شد. بد جوري بچهها ناراحت شدن. دمغ و خسته و نااميد، رفتند داخل سنگرها. بعضيها هم رفتند بالاي كوه، لب چشمه. من رفتم داخل سنگر. سيد صادق هم آمد. كتري را گذاشتم تا چاي بخوريم. حمايلم را باز كردم و توي سنگر دراز كشيدم. صادق هم دراز كشيد. نه من نه صادق، يك كلمه حرف نميزديم. چند دقيقه همينطور گذشت. هنوز كتري جوش نيامده بود. ناگهان احساس كردم صدايي از دور دست به گوشم خورد. از جا پريدم و دست صادق را گرفتم. به سرعت صادق را هم كشيدم از سنگر بيرون. صادق گفت: چه شده؟ ديوانه شدي؟ گفتم دلم يه هوايي داره. يه صدايي تو گوشم پيچيد. جلوي سنگر ايستادم. صادق هم كنارم. گفت: ديوانه كله خراب، بريم بابا. بريم چايي. سرم درد ميكنه. خستهام يعقوب. بچهها خيلي آرام بيرون قدم ميزدند. بعضيها هم دور هم نشسته بودن و حرف ميزدند. به آسمان نگاه كردم. ابرهاي سفيد، تكه تكه در آسمان معلق بودند. تمام آسمان را ورانداز كردم. هيچ چيزي پيدا نبود. صادق گفت: دنبال چي ميگردي؟ گفتم: راستش توي سنگر كه دراز كشيده بودم، حس كردم صداي هواپيما و انفجار اومد. سيد گفت: خواب ديدي خير است انشاءالله. ولي ناگهان باز همان صدا و باز همان انفجار در گوشم پيچيد: سيد! ديدي زدن؟ شنيدي؟ صداي هواپيما. صادق گفت: ول كن بابا. دستم را گرفت و كشيد داخل سنگر. من هنوز چشمهايم آسمان را رصد ميكرد. يك پايم داخل سنگر بود و يكي بيرون و سرم هنوز به آسمان كه خودم را بيرون سنگر ول كردم. گفتم: بيا اومدن. بچهها همه حيران و ويران به آسمان نگاه ميكردن: نه، خودي نيست. سيد رفت روي تل خاكي و شروع به داد و فرياد: بچهها بريد سنگر بگيريد. عراقيا اومدن. عراقيا اومدن. طوري داد ميزد كه تا يك كيلو مترهم صداش ميرفت.
![]()
![]() برچسبها: ای تاریخ بنویس بر سر یاران خمینی (ره) چه گذشت + عکس, ادامه راه خون شهدای کازرون, شهدا, جانبازان, رزمندگان شیمیائی, منتظر, نویسنده نادرمنتظرالمهدی در چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391
|
تو را شکر میگویم که به من لذت معراج ارزانی داشتی
تا گاه گاهی از این دنیای مادی در گذرم شهدا حق بزرگی رو به گردن ما گذاشتند ورفتند آیا بعد از اونا تونیستم این حق رو به جا بیاریم بعداز شهدا ما چه کرده ایم...؟؟؟!!! کاش از ما نپرسند بعد از شهدا چه کرده اید؟! چه دارد بگوید انبوهی از نقطه چین اینم حرف با:شهدا برای ما، شهدا پیش خدا بگیرید دست دعا پیش خدا تابریم مثل شما پیش خدا ![]() برچسبها: درددل, شهدا, ادامه راه, خون شهدای کازرون, منتظر, نویسنده نادرمنتظرالمهدی در جمعه 11 فروردين 1391
|
تقویم تاریخ جنگ شهید محمود کفاش. این شهید عزیز درجبهه لقب تقویم تاریخ جنگ گرفته بود ودلاوری ورشادتهایش همراه باسادگی وخلوص نیت وی زبان زد خاص و عام بود.از حاج عمران گرفته تا دشت عباس و از سوسنگرد گرفته تا طلائیه و شلمجه و از ابادان تا فاو جائی نبود که از شجاعت او نگویند.این شهید والا مقام در عملیات کربلای پنج پس از به اتش کشیدن ۵۰ تانک عراقی دعوت حق را لبیک گفته وبه ارزوی دیرینه اش رسید. دوستان وهمرزمانش هیچگاه شجاعت ودلاورمردی این شهید عزیز را فراموش نمی کنند ویاد او همیشه درقلبشان جای دارد. (شهدا می دانند که دوستان هرگز فراموششان نمی کنند) ![]() برچسبها: شهید, کفاش, تانک, شکار, راه خون, شهدا, منتظر, شهدای, کازرون, نویسنده نادرمنتظرالمهدی در سه شنبه 8 فروردين 1391
|
آیا میدانید دلیل اینکه شما الان با آرامش و امنیت کامل ، این متن رو میخونی
از جان گذشتگی هزاران شهید است ؟ این ابر مردان را فراموش نکنیم . . . . . . شهیدان از می توحید مستند / شهیدان سرخوش از جام الستند نمردند و نمی میرند هرگز / شهیدان زنده ی جاوید هستند . . . . . . بدی کردیم، خوبی یادمان رفت / ز دلها لای روبی یادمان رفت به ویلای شمالی خو گرفتیم / شهیدان جنوبی یادمان رفت . . . شادی روح شهدا صلوات . . . گل اشکم شبی وا میشد ای کاش / همه دردم مداوا میشد ای کاش به هر کس قسمتی دادی خدایا / شهادت قسمت ما میشد ای کاش . . .
![]() برچسبها: عشق, استخوان, پلاک, خاک, راه خون, شهدا, منتظر, شهدای, کازرون, نویسنده نادرمنتظرالمهدی در دو شنبه 7 فروردين 1391
| بسم الرب الشهداء و الصدیقین
سلام بر سرهای بی بدن و بدنهای بی سر سلام بر دست های بی بدن و بدنهای بی دست سلام بر شهدای گمنام و غریب هشت سال دفاع مقدس مادری که هنوز منتظر فرزندش است و دختری که چشم به راه باباست نمی دونه که باباش شهید گمنام است
گلی گم کرده ام می جویم او را به هر گل می رسم می بویم او را تاشهداباشهدا
![]() برچسبها: شهید, گمنام, راه خون, شهدا, منتظر, شهدای, کازرون, نویسنده نادرمنتظرالمهدی در یک شنبه 6 فروردين 1391
| نامه ای به بهشت پدر عزیز تر ا زجانم سلام امیدوارم هر كجا باشی به یاد ما هم باشی .خیلی دلم برایت تنگ شده است و میخواهم هر چه زودتر شما را ببینم و در آغوش گرمت جای گیرم. هر چند من تو را ندیدم ولی از صمیم قلبم تو را دوست دارم دلم می خواست كه یك بار دیگر تو را می دیدم و درباره تما م زندگی و تمام آن دوری هایی كه تحمل كردیم برایت صحبت میكردم . آرزو داشتم كه در تمام سختیها و شادی ها در كنارم بودی و من را در ادامه دادن راهت هدایت میكردی اما از وقتی كه تو رفتی مادرم تمام سختی های زندگی را به دوش گرفته و جای خالی تو را پر كرده است . من دوست دارم یك بار در خواب تو را ببینم و با تو صحبت كنم و دستهای پر مهرت را در دستانم حلقه زنم و به خاطرات جنگ و همه چیزهایی كه برایم میگو.یی گوش دهم و همراه با تو به قلبت سفر كنم و هر چه كه در قلبت است را ببینم و بعد از این كه بیدار شدم ساعت ها به آن ها فكر كنم و اشك بریزم ولی هیچ وقت افسوس نمی خورم چون افتخار میكنم كه چنین پدری دارم كه برای همه مردم ایران ,برای دین اسلام و برای میهن گرامی خود به همراه سایر دوستانش جان خود را هدیه دادند و حال در بهشت خدا زندگی میكند به امید دیدار پدر جان فاطمه محمدی فرزند شهید محمدی![]() برچسبها: نامه ای به بهشت, فرزندشهید, راه خون, شهدا, منتظر, شهدای, کازرون, نویسنده نادرمنتظرالمهدی در یک شنبه 6 فروردين 1391
| حجاب از دیگاه شهداشاید شما هم یادتان بیاید، چند سال پیش، وقتی یک دختر بیحجاب در خیابان میدیدید، کلی تعجب میکردید و آن روز در خانه فقط حرف از آن بود و حجاب و... چهقدر زود آن دوران گذشت و جای ما با آنها عوض شد! چهقدر زود همه چیز را فراموش کردیم، شعارهای دبستانیمان را: «زن در حجاب چون گوهری است در صدف.» شعرهای كتابها: «ای زن به تو از فاطمه(س) اینگونه خطاب است، ارزندهترین زینت زن حفظ حجاب است.» نوشتههای روی دیوارها: «نکند خون شهدا فرش راه ما شود...» و... گفتم شهید! یعنی اگر شهدا زنده بودند و این چیزها را میدیدند، چه میكردند؟! مگر در ظاهر، غیر از این بود که برای گرفتن مرزها و پس گرفتن شهرهایمان رفتند، اما آیا واقعاً هدفشان این بود؟ ![]() برچسبها: حجاب, شهدا, راه خون, شهدا, منتظر, شهدای, کازرون, نویسنده نادرمنتظرالمهدی در یک شنبه 6 فروردين 1391
| «ومن یقاتل فی سبیلالله فیقتل او یغلب فسوف نوتیه اجرا عظیما» کسی که به دستور خدا در راه خدا با دشمن میجنگد (از برای آنکه ظلم و فساد را ریشهکن کند و دین خدا را در زمین استوار نماید، تا آنکه مستضعفین و محرومین از چنگال اهریمنان نجات یابند، هر گاه این مجاهد راه خدا) کشته شود و یا پیروز شود خداوند به او اجر و پاداش عظیم خواهد داد. (نساء، 74)
«و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیلالله اموات بل احیاء ولکن لا تشعرون» به کسانی که در راه خدا کشته میشوند مرده نگویید بلکه او زنده است و جاوید. شهید مرده نیست، شما درک آن را ندارید که بفهمید. (بقره، 154) «و لئن قتلتم فی سبیلالله او متم لمغفره منالله و رحمه خیر مما یجمعون» اگر شما در راه خدا کشته شوید یا بمیرید هر آینه مغفرت و رحمت خدا برای شما خواهد بود (و رحمت و مغفرت خدا برای شما بهتر است) از آنچه را که در دنیا برای خود اندوختهاید.(آل عمران، 157)
روایات«عن الصادق علیهالسلام عن آبائه ان رسولالله صلی الله علیه و آل قال ثلاثه یشفعون الی الله تعالی یوم القیمه فیشفعهم الابناء ثم العلماء ثم الشهدا» امام صادق(ع) از پدران بزرگوارش نقل میکند تا میرسد به پیغمبر اکرم که پیغمبر(ص) فرمود: روز قیامت سه دسته از مردم مورد توجه و تقرب خداوند متعال هستند و شفاعت آنها دربارهی دیگران پذیرفته خواهد شد و آن سه دسته عبارتند از: انبیاء، علماء و شهدا. (سفینه البحار، جلد اول، ماده شهد) «عن ابی بصیر قال: قال ابو عبدالله علیه السلام من قتل فی سبیلالله کم یعرفه الله شیئا سیاته» ابوبصیر از امام صادق(ع) روایت میکند که امام فرمود: کسی که در راه خدا کشته شود خداوند سیئات و گناهان که کرده است مواخذه و مجازات نخواهد کرد. (وسائل الشیعه، ج11، کتاب الجهاد مع العدو، باب 1، حدیث 19) «قال امیرالمومنین علیهالسلام ان الله فرض الجهاد و عظمه و جعله نصره و ناصره و الله ما صلحت دنیا و لا دین الا به» علی (ع) فرمود: خدا بر بندگانش واجب کرد جهاد را و آن را بزرگ داشت و وعده نصرت و پیروزی را برای دین و دنیای مردم در سایه جهاد قرار داد. به خدا سوگند کارهای دنیا و آخرت اصلاح نمیشود مگر در سایهی جهاد و پیکار با دشمن. پس باید با دشمن جنگید و استقامت و پایداری در راه نابودی دشمن وجود داشته باشد تا فتح و پیروزی نصیب مسلمانان شود. (وسائل الشیعه، ج11، کتاب الجهاد معالعدو، باب 1، حدیث 15) «عن ابی عبدالله علیهالسلام قال: رسولالله صلی الله علیه و اله الخیر کله فی السیف و تحت ظل السیف و لا یقیم الناس الا سیف مقالیه الجنه و النار» امام صادق (ع) از پیغمبر اکرم(ص) فرمود: تمام خوبیها و ارزشها در شمشیر و زیر سایهی شمشیر است که مردان جنایتکار و آلوده را سر جایشان مینشاند و ریشهی فتنه و فساد را قطع میکند. مسلمین و مجرومین جهان هرگز نخواهند آرامش و آسایش داشته باشند مگر آن که شمشیرها را در راه عدالت و قطع ریشهی کفر به کار برند و این سلاحها و شمشیرها هستند که کلیدهای دوزخ و بهشتند اگر در راه خدا و سعادت بشر به کار افتند. در سایهی همین شمشیرها و سلاحها بهشت برای زندگی جامعه فراهم میشود و اگر در راه بدبختی و بیچارگی و به استثمار کشیدن تودهی مردم مجروم و مستضعف به کار افتد همین سلاحها و شمشیرها انسان را به بردگی و غلامی میکشد و سرانجام انسان را به دوزخ میافکند. (وسائل الشیعه، ج 11، کتاب الجهاد مع العدو، باب 1، حدیث 1) «عن النبی صلیالله علیه و آله و سلم فی فضل الفزاء فی سبیلالله و قال اذا زال الشهید عن فرسه بطغته او ضربه لم یصل الی الارض حتی بعث الله زوجته من الحور العین فتبشره بما اعدالله له من الکرامه فاذا وصل الی الارض تقول مرحبا بالروح الطیبه التی اخرجت من البدن الطیب ابشر فان لک ما لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر» پیغمبر اکرم (ص) دربارهی ثواب مبارزین راه خدا فرمود: وقتی که مجاهد فیسبیلالله بر اثر تیر دشمن از اسب بر زمین افتد، هنوز پیکر پاکش نقش بر زمین نشده که خداوند متعال فرشتهای را به استقبال روحش میفرستد و او را به بهشت و نعمتها و کرامتهایی که برایش مهیا شده است بشارت میدهد. وقتی که پیکر پاکش نقش بر زمین شد فرشته الهی به او میگوید آفرین بر تو ای روح پاک که از بدن پاک خارج شدی، برای تو مقام و منزلتی است که هرگز چشمی آن را ندیده و گوشی آن را نشنیده و به قلب کسی خطور نکرده است. (سفینه البحار، جلد1، ماده شهد، خصال شیخصدوق، ص156، حدیث 196)
![]() برچسبها: ایات, روایات, شهید, شهادت, راه خون, شهدا, منتظر, شهدای, کازرون, نویسنده نادرمنتظرالمهدی در یک شنبه 6 فروردين 1391
| صحبت از عشق و عاشقی که به میان می آید دست و دلم می لرزد,بخصوص وقتی سخن از کسانی باشد که عشق حقیقی را درک کرده و مسیر رسیدن به معشوق را طی کرده اند و به کمال مطلوب رسیده اند.عده قلیلی هستند که به این مرحله می رسند,همانانی که گوهر معرفت الهی را شناختند(گوهری که خداوند در روز ازل در دل آدمی تعبیه کرد و فرشتگان از درک آن عاجز ماندند که :انی اعلم ما لا تعلمون),همانانی که دلشان چون شیشه ای نازک و شفاف است,همانانی که" مشتاق پروازند و میل خزیدن ندارند زیرا شرط اول پرواز را دل کندن از زمین می دانند",حلاج بودند و اناالحق گفتند و عشق مایه قتل و شهادتشان شد."مردانی که برای دنیا آفریده نشده اند و به همین جهت است که دنیا وقتی نتوانست آنها را بفریبد دام ها بر سر راهشان می گذارد و رقبایی دنیاپرست و دون فطرت برای آنها بوجود می آورد و عاقبت آنها را با یک طرز فجیع و ظالمانه ای به دست مرگ می سپارد و جهان آنها را به لقب شهید مفتخر می سازد."
شهید یعنی کسی که زنجیرهای اسارت روح خود را پاره کرد و آزاد شد. شهید یعنی آزاد, شهید یعنی بی نهایت... شهید کسی است که اول بر یزیدیان نفس خویش غلبه کرده است و در کربلای درونش پیروز میدان بوده و سپس به جنگ با یزیدیان دون فطرت زمان خویش رفته است. تمام هستی به انسان ختم می شود و حقیقت انسان باید به خدا ختم شود و شهید کسی است که این استمرار را فهمید... شهید یک حقیقت زنده است و امتداد دارد و علاوه بر آن زندگی می سازد... شهید نمرده است که به تاریخ بپیوندد,مرده یعنی آثار باستانی,یعنی تخت جمشید,یعنی هگمتانه... شهید در کل هستی جاری است... شهید یعنی مغناطیس دل ها و اینگونه است که میلیون ها زائر برای بوییدن خاک و تنها خاک کیلومترها راه را طی می کنند و خاکی می شوند و خسته می شوند اما خم به ابرو نمی آورند. شهید یعنی پاسخ به سوال,شهید یعنی رفاقت دو طرفه,شهید یعنی دوستی بی منت... شهید یعنی مظلومیت, شهید یعنی غربت ,تنهایی ,در عین حال جسارت , شجاعت ,شهامت, اقتدار, شهید یعنی خلوص ,ایمان ,شهید یعنی قله افتخار یک ملت! شهید کسی است که نگرش عمیق او به زندگی دنیا باعث شد که از همه تعلقات مادی دل بکند و رها شود. شهید کسی است که" مقصد را در کوچ دید و از ویرانی لانه اش نهراسید." شهید یعنی عاشق حقیقی,یعنی خود را ندیدن و تنها خدا را دیدن... شهید یعنی سرا پا معشوق... شهید یعنی شمع,می سوزد و روشنی می بخشد با این تفاوت که روشنی شهید دائمی و گرمایش ابدی و زندگی ساز است. شهید یعنی مردان بی ادعا که برای دفاع و پاسداری از وطن و هموطنان خود از خوشی ها و سلامت خویش گذشتند و آنها را فدای دیگران کردند. سخن گفتن از شهید سخت است,شهید را نمی توان وصف کرد. شهید را باید فهمید ,باید حس کرد. وسعت شهید به فهم نمی آید ,هر کس به اندازه وسعت روح خود او را درک می کند. شهید در همه صفت های والای انسانی تجلی می یابد:در ایثار, از خود گذشتگی, عشق ,صمیمیت و... دنیا برای شهید وسعت نداشت,نکو بود و کشته شد که:"در مسلخ عشق جز نکو را نکشند"... بدا به حال ما که بویی از شهید نبردیم:نه نفسیم,نه قدمیم,نه قلمیم و... امام خمینی(ره):مقام شهادت اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنی است و ما خاکیان محجوب چه می دانیم که این ارتزاق عند رب الشهدا است؟! هر چه از شهید بگویم باز هم نتوانسته ام قطره ای از مقام والای آنان را وصف کنم که:"ما را چه رسد که با این قلم های شکسته و بیان های نارسا در وصف شهیدان و جانبازان و مفقودان و اسیرانی که در جهاد فی سبیل الله جان خود را فدا کرده و سلامت خویش را از دست داده اند یا بدست دشمنان اسلام اسیر شده اند مطلبی نوشته یا سخنی بگوییم.زبان و بیان ما عاجز از ترسیم مقام بلند پایه عزیزانی است که برای اعتلاء کلمه حق از اسلام و کشور اسلامی جانبازی نموده اند..." پس سخن کوتاه باید والسلام. مبارز
![]() برچسبها: زندگانی, جاوید, راه خون, شهدا, منتظر, شهدای, کازرون, نویسنده نادرمنتظرالمهدی در یک شنبه 6 فروردين 1391
|
غریبانه شهید شده عاشقانه جنگیده ای خدا شهید اومده بعد این همه سال اما بی نام و نشون اونا که گمنام و غریبانه رفتند اونا که جونشونو فدا کردند با ایثار و گذشتشون حالا سربلند پیش معبودشوند ماییم که غافلیم و جامانده ایم از قافله عشق حالا نوبت ماست که راهشونو ادامه بدیم یاد شهدای گمنام هشت سال دفاع مقدس گرامی باد
تاشهداباشهدا ![]() برچسبها: شهید, گمنام, راه خون, شهدا, منتظر, شهدای, کازرون, نویسنده نادرمنتظرالمهدی در یک شنبه 6 فروردين 1391
| شهادت!نمي دونم چي بايد بگم !يعني مي دونم ! اما چيزي نيست كه بتونم توي چند جمله خلاصه اش كنم ! ياد دكتر شريعتي عزيز افتادم :
![]() برچسبها: شهادت, راه خون, شهدا, منتظر, شهدای, کازرون, نویسنده نادرمنتظرالمهدی در یک شنبه 6 فروردين 1391
| به خون بی کفنان می خورم قسم هردم
که بار من و تو،ای دوست،سخت سنگین است ![]()
![]() برچسبها: به خون بی کفنان , میخورم سوگند, راه خون, شهدا, منتظر, شهدای, کازرون, نویسنده نادرمنتظرالمهدی در یک شنبه 6 فروردين 1391
|
جانبازان و ایثارگران (بیانات رهبری)
![]() - اگر این ایثارگریها نبود، معلوم نبود كه كشور، تمامیت ارضى داشته باشد یا نه. امنیت داشته باشد یا نه. دشمن داخل كشور ما باشد یا نه. و آیا چنین امكانى وجود داشته باشد كه كسى بتواند براى كشور، كار و تلاش كند و سازندگى به وجود آورد.
- اینكه بعضى شهید می شوند، بعضى جانباز یا اسیر و بعضى هم به سلامت برمیگردند، یك اجر دارد. اینهایى هم كه به سلامت برگشتند، این اجرِ در معرض فداكارى قرار گرفتن را دارند. این یك فداكارى و یك اجر است. یك فداكارى دیگرهم، فداكارى خانواده ها، یعنى مادر و پدر یا همسر است كه عزیزشان را به میدان جنگ می فرستند.
![]() برچسبها: جانبازان, ایثارگران, مقام معظم رهبری, راه خون, شهدا, منتظر, شهدای, کازرون, نویسنده نادرمنتظرالمهدی در یک شنبه 6 فروردين 1386
|
بسم الله الحمن الرحیم
شهید و شهادت (امام خمینی) - شهادت عزت ابدى است . شهادت فخر اولیا بوده است و فخر ما . هراس ، آن دارد كه شهادت مكتب او نیست . شهادت رمز پیروزى است . ملتى كه شهادت را آرزو دارد پیروز است . شما چه در دنیا پیروز بشوید یا به شهادت برسید ، پیروزمندید . - شهادت در راه اسلام براى همه ما افتخار است . شهادت براى ما فیض عظیمى است . این حس شهادت خواهى و فداكارى بود كه یك ملتى ، كه هیچ نداشت ، برطاغوت غلبه پیدا كرد . یك ملتى كه زن و مردش براى جانفشانى حاضرند ، و طلب شهادت میكنند ، هیچقدرتى با آن نمیتواند مقابله كند . خون شهیدان ما امتداد خون پاك شهیدان كربلاست . ملتى كه شهادت براى او سعادت است پیروز است . یك همچو ملتى كه آرزوى شهادت میكند ، این ملت دیگر خوف ندارد . ملت ما خون داده است تا جمهورى اسلامى وجود پیدا كند . ملت ما عاشق شهادت بود ، با عشق به شهادت پیش رفت این نهضت .
![]() برچسبها: امام خمینی (ره), شهید , شهادت, راه خون, شهدا, منتظر, شهدای, کازرون, لینک دوستان ما
آخرین مطالب وبگاه
|
لینک های مفید
موضوعات وبگاه
پیوندهای روزانه
»
آسمانی ها
» وبسایت فرمانده شهید قاسم زارع » وبسایت فرمانده شهید عباس اسلامی » پایگاه فرهنگی مذهبی علویون » گالری عکس شهدا،رزمندگان و جانبازان » ابزارهای وب شهدای کازرون » بانک جامع احادیث و روایات نماز » بچه های آسمانی » آپلود سنتر رایگان ستارگان هدایت » کدها و قالب های مذهبی رایگان » بانک جامع احادیث و روایات » شاهد نیوز کازرون خبر سیاسی مذهبی » شهود عشق » سایت ستارگان هدایت » گالری عکس شهدای شهرستان کازرون » گالری عکس تندیس عشق » شهدای شلمچه » کلیپ صوتی تصویری شهداشرمنده ایم » سایت جامع شهدای کازرون برچسب ها
|